part10

369 114 5
                                    

{شب که میشه برات عاشقانه هامو مینویسم و خیره میشم به عکست....
و با خودم فکر میکنم مگر میشه تورو دوست نداشت بیون بکهیون 2 نوامبر 2019}


+چچی؟ 

بکهیون چشمهاش رو به بهم فشار داد و پتو رو محکم بین دستش چنگ زد.استرس تمام بدنش رو به لرز انداخته بود... دوباره جملشو تکرار کرد: 

-گفتم دوست دارم

انقدر هل شد بود که منتظر جواب چانیول نموند وتلفن رو قطع کرد .

آه خدای من..تا حالا این حجم از استرس و خجالت رو تجربه نکرده بود.حس میکرد الانه که قلبش از شدت تپش از کار بیوفته. 

نکنه بدش بیاد..نکنه دیگه نخاد باهام باشه.. 

فکرای منفی تمام ذهنش رو پر کرده بود 

صورتش رو با دستاش پوشوند و پاهاش رو با حرص  به تخت کوبوند.اصلا چرا جوابش رو نداد؟ 

با یاداوری اینکه خودش تلفنو روش قطع کرده بود مش تی به سرش کوبید و زیر لب خودش رو سرزنش کرد:یاا بکهیون تو یه احمقی اخه چرا تلفنو قطع کردی.. 

خداروشکر که یسونگ و چه یونگ خواب بودن وگرنه با دیدن خوددرگیری های برادر زادشون حتما بهه عقلش شک میکردن.بک بعد از اینکه کامل حرصشو روی عروسک  خرسی بیچارش خالی کرد خودش رو بیحال روی تخت انداخت.

ذهنش پر بود از حسای مختلف. 

هیجان..استرس..عشق..ترس..نگرانی

سر منشا همشون هم وصل میشد به الفا.سعی کرد مثبت فکر کنه..اره. 

چانیول هم دوسم داره علاقه رو تو چشمهاش دیدم.گفت دیوونمه..گفت بدون من نمیتونه لبخند ب بزنه... 

بکهیون با لبخند روی لباش به حرفا و حس تو چشمهای الفاش فکر میکرد. 

تو همون حین صدای پیامک موبایلش بلند شد.با چشمهای درشت شده ش به سرعت روی تختش نشست و به گوشیش که انتهای تخت افتاده بود خیره شد.استرس دوباره وارد بدنش شد..یعنی چانیول پیام داده بود؟ 

با دستای لرزونش گوشیش رو برداشت و با نفس عمیقی صفحش رو روشن کرد  یک پیام از طرف الفای جذاب  اوه خدای من...یعنی چی نوش ته بود؟

اب دهنش رو قورت داد و پیام رو باز کرد.قبل از اینکه چشمهاش به پیام بیوفته اونارو بهم فشرد ..سعی کرد با نفس عمیقی خونسردیشو حفظ کنه.باید خودش رو برای  هر چیزی اماده میکرد. به ارومی چشمهاش رو باز کرد و به صفحه ی گوشیش خیره شد

}الفای جذاب:منم دوست دارم عشق کوچولوی من{

منم دوست دارم...منم دوست دارم..اونم دوسم داره..دوسم دارهههه

لبخند شاد اما لرزونی روی لب هاش اومد.صفحه ی گوشیش رو روی قلبش گذاشت  با خنده چشمهای خیسش  رو بست.حس میکرد یه بار بزرگی از روی دوشش برداشته شده

me after youWhere stories live. Discover now