part34

327 97 21
                                    


{قشنگ ترین قستمش اینجاست...
زمانی پیدات کردم که اصلا دنبال کسی نمیگشتم...
از همه خسته بودم حال و حوصله ی هیچکیو نداشتم...
ولی خدا تورو توی بهترین زمان آورد تو زندگیم...
بیون بکهیون ۲۲نوامبر ۲۰۱۹}

(متن چک نشده اشتباهات رو نادیده بگیرید تا بعدا رفع کنم)

با سرعت ماشین رو جلوی خونه ی ویلایی کریس پارک کرد و پیاده شد....از لحظه ای که ماشین اون مرد رو تو چند متری امگاش دیده بود لحظه ای خشم و عصبانیت رهاش نکرده بود..
به خودش قول داده بود بکهیون رو از کوچکترین خطرو تهدیدی دور نگه داره حالا خطر تا این حد نزدیک بکهیونش بود و اون هنوز نتونسته نابودش کنه...
با اخم جدی و صورت خشنش چند بار پشتش سره هم به در آهنی خونه کوبید و دستش رو روی زنگ آیفون نگه داشت....
بدون اینکه اهمیتی بده که دوست بیچاره ش خوابه یا در حال استراحته همچنان محکم به در میکوبید تا لحظه ای که صدای عصبی و دو رگه از خواب آلفا رو شنید

-چه خبرته عوضی
+باز کن این در کوفتی رو
با تیک باز شدن در به تندی وارد حیاط خونه شد و به سمت در ورودی رفت....
کریس با نیم تنه ی لخت و موهای ژولیده و نامرتبش با اخم جلوی در ایستاده بود و تا خواست سر چان غر بزنه
آلفا بدنش رو کنار زدو وارد خونه شد...

بدون توجه به دختر هل کرده ای که تنها پوشش بدنش لباس زیرش بود به سمت پذیرایی رفت و روی مبل نشست و دستاش رو کلافه به پیشونیش فشرد...

کریس با حرص اشاره ای به دختر امگا کرد که فعلا بره بعدم به سمت مبل رفت و روبه روی چان نشست...
از کشوی کنار مبل یه بسته سیگار مارک مارباروش رو دروورد و بعد از روشن کردنش به سمت چان پرتابش کرد تا
اون هم بکشه...
-باز چه مرگت شده...چند وقت بود سرگرم امگات بودی دیگه اینطوری مثل گاو نمیومدی خونم حالا که..
+اون..
کریس با قطع شدن حرفش ابروش رو بالا انداخت و به صورت سرخ دوستش خیره بود...اول که وارد خونه شد زیاد به صورتش دقت نکرده بود ولی این صورت کبود شده از خشمش....
با جدیت تکیه ش رو از مبل گرفت و گفت:
-چیشده؟

چانیول کلافه شقیقه های دردناکش رو با انگشتاش فشردو فیلتر سیگارو تو جاسیگاری له کرد..
+اون حرومزاده..بلاخره بعد چند ماه خودش رو نشود داد
یه نفرو فرستاد پیشمون داشت از تموم کارهایی که میکردیم فیلم می‌گرفت...نمیتونم..نمیتونم دیگه کریس باید همین الان بکشمش فقط با دیدن جنازه ش آروم میگیرم...
باید اون عملیات لعنتیتو بندازی جلوتر..

کریس کلافه دستی به صورتش کشید و به زمین خیره شد..
تا یک ماه دیگه هیچ کاری نمیتونستن بکنن..اون باند لعنتی آخر ماه دیگه قرار بود منطقه شونو تغییر بدنو به جنوب بوسان برن..الان نمیتونن کاری کنن چون افراد و تسلیحاتشون دوبرابر شهرای دیگه ست اگر الان بهشون حمله بکنن فقط خودشونن که ضرر میبینن...

me after youWhere stories live. Discover now