part14

351 101 12
                                    

{بند دل من به لبخند های تو وصله..

برای دوس داشتنت اما به لبخند هایت نه..

به دلت نیاز دارم

بیون بکهیو ن 7 نوام بر 2019}


با دهنی که از شدت بزرگی و زیبایی شرکت رویاهاش باز مونده بود به اطرافش خیره شد

.بلاخره به ارزوش رسید.از اون چیزی که فکرش رو میکرد هم بزرگتر بود

با ذوق و هیجان به گوشه به گوشه ی شرکت سرک میکشید و همه جارو با نگاهش بررسی میکرد

اونقدر سرگرم اطرافش بود که حتی به زیر پاهاش هم نگاه نمیکرد .درست عین یه ادم سر به هوا

و اگر چانیول زودتر نجنبیده بود چیزی نمونده بود که از ارتفاع بیست متری بیفته پایین

الفا که با لبخند به جنب و جوشای توت فرنگیش خیره بود با دیدن نزدیک شدن خطرناک پاهاش به لبه ی پله های اهنی با عجله به سمتش رفت و بدنش رو به سمت خودش کشید

بکهیون با تعجب به چشمهای الفاش خیره شد وبا دیدن نگرانیه تو چشمهاش به پایین پاهاش نگاهی انداخت و با دیدن ارتفاع با ترس بیشتر تو اغوش الفاش فرو رفت

چانیول حلقه ی دستاشو دور کمرش محکم کرد و با صدای حرصی گفت

-چرا حواست به خودت نیست توت فرنگی میدونی اگر من نبودم چی میشد؟

بکهیون با خجالت تو چشمهای چان خیره شد.سعی کرد ارومش کنه نگرانیه تو چشمهاش رو دوست نداشت

دستاش رو دور گردنش حلقه کرد وگفت

+ تا وقتی تو کنارمی از هیچی نمیترسم

چانیول توی تموم قلبش حس عشقو قدرت گرفت.صدای غرش خوشحال گرگش لحظه ای حواسش رو پرت کرد

نگاهش تو چشمهای امگا بود ولی فکرش ..

چرا گرگش انقدر جدیدا به جنب و جوش افتاده بود؟

چرا هروقت کنار بکهیون بود گرگش به هیجان میوفتاد؟ چرا انقدر بوی فرومون بک براش شیرینو جذاب شده بود؟ اینا نشونه ی چی بود؟

یعنی ممکن بود ..

+ چانی

با صدای بک از فکر درومد.تو چشمهای خوشگلش خیره شد و لبخندی زد

هیچی به جز این کوچولو براش مهم نبود ذاتا به جفت سرنوشت فکر هم نمیکرد و اهمیتی نمیداد

چانیول اجازه نمیداد هیچ کسی به نام جفت بخاد مانع رسیدنشون بهم بشه

+جونم

بک با لبای اویزون مشتی به سینش زد و گفت

- داشتی به چی فکر میکردی اصلا حواست به من نبود .چانیول نیشخندی زد وتوی صورتش خم شد و با صدای دو رگش که دل بکهیون رو پیچ میداد گفت

me after youWhere stories live. Discover now