me after you

part15

{می‌خوام در آغوشت بگیرم..
تا بتونم همزمان تپش قلبامونو حس کنم عشق دوست داشتنی من...
دنیا رو نمیدونم ولی من دور تو میگردم...
پارک چانیول 8 نوامبر2019}

بکهیون اصلا حواسش به دور و اطرافش نبود...

توی اون لحظه تمام فکرش پیش الفاش بود..تصور بوسه ها و لمس بدن عضلانیش حالش رو بدتر میکرد طوری که همون لحظه اگر چانیول اونجا میبود ثانیه ای رو برای رفتن تو آغوشش و بوسیدن اون لبای گوشتیش دریغ نمیکرد

با فکر به الفاش دستش رو از رو شلوار روی پایین تنه ی به شدت تحریک شدش سریع تر تکون داد و ناله های تحریک آمیزش ولوم بیشتری گرفت

طوریکه پسری که پشت قفسه ها تمام حرکاتش رو با چشمهاش میبلعید با شنیدن اون ناله های ظریف لب زیریشو گزید و با قدمای آروم به سمتش حرکت کرد.

از لحظه ای که وارد مغازه شده بود نتونست بیخیال اون امگای هورنی که چندین ماه بود فکر اون بدن کوچولوش تمام هوش و حواسش رو گرفته بود بشه.

بلاخره یه موقعیت عالی براش پیش اومده بود که اون امگای زیبا و جسورو زیر بدنش زندانی کنه

فرومون به شدت شیرین و تحریک آمیز اون امگا باعث روشن شدن پایین تنه ی همیشه فعالش شده بود

و خودشم آدمی نبود که همچین طعمه ای رو از دست بده

از پشت سر به بدن لرزونش نزدیک شد.

آه لعنتی..صدای ناله ش...بهترین ناله ای بوده که شنیده

خودش رو از پشت بهش چسبوند و دستش رو روی دست بک که روی عضوش در حال حرکت بود گذاشت

به خشک شدن و قطع شدن نفساش نیشخندی زد و دستش رو روی پایین تنش حرکت داد

سرش رو داخل گردنش فرو برد و  فرومونش رو با لذت بو کشید

به چشمهای گرد و وحشت زدش که به روبه رو خیره بود نگاهی انداخت و با پوزخند کثیفی گفت:

--بزار کمکت کنم کوچولو تنهایی سخته

بکهیون اونقدر تحت تاثیر هورمون های شدید هیتش بود که اصلا از وجود آدم دیگه ای داخل مغازه خبردار نشده بود

خودش رو به خاطر قفل نکردن در لعنت کرد و سعی کرد دست های مرد رو از خودش دور کنه

با صدای لرزون از حال بد و ترسی که سراغش اومده بود گفت:

+ووللم کن

مرد خنده ای کرد و دستاشو دور تنش محکم تر کرد جوری که بکهیون نتونه حرکتی بکنه

-چیشد بکهیون کوچولو ترسیده؟مگه نمی‌گفتی ما آلفا ها هیچ غلطی نمیتونیم بکنیم پس چرا الان ترسیدی؟

بک با شنیدن صداش حواسش جمع شد...این صدا..

به سرعت به عقب برگشت و با دیدن لی جینهو ی عوضی عصبانیت تموم وجودش رو گرفت.