سقوط شب{قسمت اول}

179 42 85
                                    

عزیزای دلم همونطور که میدونید این چپتر چپتر آخره. (یعنی به خودم گفتم بمیری هم باید مرگتو تو این چپتر بنویسی)

از اونجایی که میدونم سامور چپتراش همیشه کوتاه بودن و به جز روند داستانی، روند شخصیت سازی زیاد نداشتیم و به علاوه چون از چپتر اول تا اینجا خیلی چیزا توی ذهن من از طوری که میخواستم باشن تغییر کردن، حدس میزنم که سوالای زیادی داشته باشید. پس یه ذره اول این چپتر یه نکاتی رو درباره کرکترا تکرار میکنم که اگه نفهمیده بودید کامل متوجه بشید(بازم شرمنده، درستش این بود که تو روند داستان خودتون بفهمید ولی دیگه من نتونستم خوب انجامش بدم)

زین: زین به خاطر شراطی که توش بزرگ شده به هیچ وجه آدم قوی ای نیست. ضعف درون زین به قدری شدیده که وقتی ذره ای شرایط سخت میشه اون پوسته ی مغرور و زیباش فرو میریزه و مثل همون بچه ی دوازده ساله ای که هرگز جواب سوال هاشو نگرفت تمام تلاششو برای بقا میکنه. بقای خودش، بقای افکاری که باهاشون بزرگ شد، بقای "هرچیزی" که باعث شده شرایط ظاهری به نفع خودش باشه.(مثلا لیام که اومد و همه چیز رو به هم ریخت)

لیام از طرف دیگه، برعکس چیزی که نشون میده از درون قویه چون شرایطی که توش بزرگ شد طوری بود که مجبور بود مسئولیت عمارت بزرگ و ثروت فراوان پدر و مادرش رو قبول کنه، و خودش رو وارد دنیای تجارت و درس بکنه.(فرق کودکی زین و لیام اینه که زین با وحشت و کنجکاوی و بدون ذره ای آرامش بزرگ شد و اون حالت تشویش همچنان توی بزرگسالی باهاش موند)

مارگارت از زین هم ضعیف تر بود، و به ضعف خو گرفته بود. مارگارت به طرز مریضی به دین و مسیح چنگ زده بود چون تنها قسمت ثابت دنیای متغیر و دیوانه وار اطرافش بود. و مارگارت از زین متنفر نبود، عاشقش هم نبود اما حداقل نمیخواست اون پسر به سرنوشت خودش دچار بشه.

رودا کی بود؟ رودا از فرستاده هایی بود که وظیفه داشتن ماموریت برگردوندن اریس رو به پایان برسونن،(یه جورایی مثل ایتان) اما موفق نشد.
رودا نه زنده‌ست و نه مرده، از اجنه ‌ست.
رودا با اینگنیر ها قرارداد بست که بتونه آخرین نسل اریس رو پیدا کنه، چون فکر میکرد از نسل اونا باشه. به همین دلیل یه شروط عجیب باهاشون بست و هیو اینگنیر هم به خاطر عقاید سفت و سختش و اینکه رودا یک راهبه بود پذیرفت.

حالا از کجا رودا وارد طبقه بالای مین وود شد؟ از زمانی که کلیسا متروک شد و دیگه کسی به میوود نمیرفت. پس مستقیما وارد مین وود شد و این مصادف شد با آخرین نسل اینگنیر ها یعنی مارگارت و خواهرش جولیت.

رودا میدونست که طی گذر زمان قراردادی که با اینگنیر ها بسته حالت سنت به خودش گرفته، و اینگنیر ها دیگه به خاطر چیزایی که به هیو گفته بود رعایتش نمیکنن و به هرحال اشتباه انجامش میدن. پس مارگارت رو تحریک کرد که با اون تفنگ پدر و مادرشو بکشه. که مستقیما خودش جولیت رو ببره.

Somewhere In The WoodsWhere stories live. Discover now