🐺Part.10🌙

7K 996 283
                                    

حدود یک ساعت بعد از کلی گریه زاریو غصه خوردن بلاخره تونسته بود با خودش کنار بیاد و بعد از اینکه تمام وسایل هاش رو جمع کرده بود و با گذاشتن چمدون بزرگش کنار در نگاه آخرش رو به اتاقش انداخت و با کشیدن آه عمیقی ازش خارج شد و به سمت طبقه پایین رفت. چشماش از شدت گریه سرخ و متورم شده بودو هر کسی از دور می دیدتش متوجه گریه های طولانی مدتش میشد اما خب دیگه برای تهیونگ چیزی مهم نبود و نمیخواست چیزیو پنهان کنه. با رسیدنش به سالن آپاش رو جلوی در که تازه رسیده بود دید و سر جاس ایستاد.

نامجون با دیدن پسرک مو طلاییش مقابلش حجم زیادی از دلتنگی رو توی قلبش احساس کردو طی حرکتی به قدم هاش سرعت دادو با رسیدن بهش سرش پسر رو تو بغلش کشیدو شدیدا به خودش فشرد.

_دلم برات تنگ شده بود پسرم...

بدن کوچیکش بین بازوهای تنومند مرد میلرزید و تهیونگ با گزیدن لبش سعی داشت بغضش رو کنترل کنه اما حقیقتا موفق نبود. هم دلتنگ بود و هم ناراحت، به طور خودکار بدون اینکه اختیارش دست خودش باشه دست هاش رو بالا اومدو دور شونه آپاش پیچیدو متقابلا بغلش کرد.

_م..منم همینطور آپا...

نامجون بوسه عمیقی روی موهای خوش بوی پسر گذاشت و با عقب کشیدنش دست هاش رو دور صورتش قاب کردو با ناراحتی گفت

_لطفا دیگه گریه نکن هوم؟ چشمات دریای خون شده، من دوست دارم همیشه آبی مثل آسمون ببینمشون

چشمای سرخش رو به صورت پدرش دوخت و با چونه لرزون لب زد.

_آسمون هم گاهی وقتا گرفته میشه آپا...

آلفا سرش رو تکون دادو لبخند تلخی زد.

_من متاسفم تهیونگا... متاسفم که نتونستم پدر خوبی برات باشم و اونجور که باید خوشحالت کنم. من فقط میخوام که خوشبخت بشی

تهیونگ لبخند کوچیکی زدو دستش رو توی دست بزرگ مرد گذاشت.

_میفهمم آپا مشکلی نیست... من هم کم مقصر نبودم، منم متاسفم بخاطر دردسرهایی که درست کردم و باعث شدم پک به خطر بیفته.

مرد فشاری به دست های پسر دادو لبخندش عمیق تر شد.

_خوشحالم که تصمیم عاقلانه ای گرفتی.

جین با گذاشتن دیس بزرگ گوشت خوک های گریل شده وسط میز  نگاهی به اون دو انداخت و با لبخند گفت

_غذا سرد میشه، زودتر بیایید بخوریم

نامجون دستش رو پشت پسر گذاشت و با هدایت کردنش هر دو به سمت میز رفتنو پشتش نشستن.
مرد گاهی به غذاهای روی میز انداخت و با تحسین گفت

_اوه... میبینم آلفا کوچولوم حسابی زحمت کشیده

جین با شنیدن لقب همیشگیش از دهن آلفاش، گوش هاش سریع سرخ شدو با گزیدن لبش اشاره نامحسوسی به تهیونگ کرد.

🐺𝑹𝒐𝒐𝒕𝒍𝒆𝒔𝒔 𝑨𝒍𝒑𝒉𝒂🌙Where stories live. Discover now