🐺Special Part.7🌙

3.3K 645 215
                                    

جیمین به محض شنیدن صدای باز شدن در مثل برق از روی مبل پریدو فوری با پاک کردن اشکاش به سمت ورودی دوید. تهیونگ و بقیه هم متقابلا پشت سرش دویدنو با نگرانی به جونگکوک و یونگی که جیون رو توی بغلش گرفته بود نگاه کردن.

جیمین شوکه با دیدن دخترش که بیحال توی بغل پدرش بهش تکیه داده بود، ناباور دستش رو مقابل دهنش گرفت و لب زد.

_ج..جیونا...

دختر امگا با صدای پدرش سرش رو سمتش چرخوندو در حالی که سعی میکرد بغض توی گلوش رو کنترل کنه با گزیدن لبش گفت

_پ..پاپا..من خوبم!

جیمین اشکاش دوباره سرازیر شدو خیره به رنگ پریده دخترش و ساق پای راستش که دورش باند پیچیده شده بود هق زد.

_چه..چه بلایی...سرت اومده عزیزم؟

_نگران نباش جیمین، چیزی نیست

یونگی با صدای آرومی جواب جفتش رو دادو سعی کرد با نگاهش آرومش کنه. یونگمین فوری دونسنگش رو از بغل پدرش گرفت و با اخمو نگرانی غرید.

_چی شده جیون؟ کی این بلا رو سر پات آورده؟

دختر در حالی که هنوز از آثار مسکنی که بهش تزریق شده بود، منگ و بی حال بود زیر لب جواب داد.

_چیزی نیس اوپا...پام توی تله گیر کرد!

تهیونگ ترسیده هینی گفت و ناباور سرش رو سمت آلفاش چرخوند که جونگکوک با ناراحتی سرش رو تکون دادو حرف دختر رو تایید کرد.

پسر آلفا عصبی دندون هاش رو بهم فشرد.

_کدوم آدم آشغالی این وقت سال میره شکار؟

_یونگمین..!

پسر با تشر جدی پدرش متعجب بهش نگاه کرد. یونگی با چشمای سرخ شده از عصبانیت و دست های مشت شده که سعی در کنترل خودش داشت از لای دندون هاش غرید.

_جرعت نکن به هوسوک توهین کنی!

جیمین که با دیدن حالت های عصبیه آلفاش اشکاش بند اومده بود کنجکاو پرسید.

_چی؟ هوسوک دیگه کیه؟

همگی منتظر به مرد نگاه کردن که جونگکوک با برداشتن قدمی به جلو گفت

_بهتره همگی بشینیم، باید درموردش حرف بزنیم

همه با موافقت کردن به سمت سالن حرکت کردن و با نشستن روی مبل منتظر به دو مرد که با اخم به سمتی خیره شده بودند نگاه کردن. خب حقیقتا اونا انتظار شنیدن هر حرف و اتفاقی رو داشتن جز شنیدن اینکه شخصی به اسم جانگ هوسوک وجود داره که از لحاظ ظاهر و اخلاقی کاملا شبیه جیهوپ، عزیز از دست رفتشونه! و مهمتر اینکه خواهر بزرگتر هوسوک که یه آلفاعه جفت جیونه!

جیمین و تهیونگ مثل کسایی که خبر شوکه کننده ای بشنون و توی بهت و ناباوری فرو برن، با دهن باز و متعجب بدون پلک زدن به دو مرد مقابلشون که بدون هیچ آثار شوخی توی چهره اشون اون جمله ها رو به زبون آورده بودن، خیره شدن. اونا داشتن شوخی میکردن؟ چطور همچین چیزی امکان داشت؟

🐺𝑹𝒐𝒐𝒕𝒍𝒆𝒔𝒔 𝑨𝒍𝒑𝒉𝒂🌙Where stories live. Discover now