🐺Part.27🌙

7.8K 1K 612
                                    

سکوت ماشین با صدای آهنگ بی کلام و لایتی که پخش میشد کمی فضای خفگان بینشون رو از بین برده بود اما جونگکوک همچنان هر از گاهی زیر چشمی نگاهی به امگاش که سرش رو به پشت صندلی تکیه داده بودو مینداخت و هر بار لب هاش باز میشد تا کلمه ای حرف بزنه اما چشمای بسته تهیونگ و اخم محوی که بین ابروهاش بود مانعش میشدو جلوش رو میگرفت.

هنوز احساس میکرد ضربان تند قلبش آروم نشده و با یادآوری چند ساعت پیش ترس دوباره تمام وجودش رو پر میکرد. لحظه ای که تهیونگ بین دست هاش بی جون شده بودو فکر اینکه بلایی سر امگاش یا بچه بیفته دیوونه اش کرده و با فریاد اسم دکتر رو صدا زده بود. وضعیت افتضاحی بود... دیدن تهیونگ توی اون موقعیت نفسش رو بند آورده بود طوری که بازوی سمت چپش از درد بی حس شده بود و هر آن ممکن بود نتونه پسر رو سر پا نگه داره و این بین دادو فریاد های جین سرزنش های بی رحمانه اش مثل سوهان روی روحش کشیده میشدو عذابش میداد.

نامجون به سختی جونگکوک رو از بین مشت های جین دور کرده بودو آخر سر پرستاری بخاطر ایجاد سرو صدا و دعوا اون هارو از اتاق بیرون انداخته بود.

تهیونگ بخاطر افت فشار و استرس شدیدی که تحمل کرده بود از حال رفته بود اما دکتر شین با معاینه و تجویز سرم برای امگا به جونگکوک اطمینان داده بود که حال جفتش خوبه و چیز مهمی نیست. نفسش رو با آه بیرون فرستاد و نگاه دیگه ای به تهیونگ که حالا چشماش رو باز کرده بود انداخت. بلاخره بعد از چند دقیقه با رسیدن به پک مقابل ساختمون سفید رنگ نگه داشت و با باز کردن کمربندش از ماشین پیاده شد. در سمت تهیونگ رو باز کردو با گرفتن دستش به سمتش پسر کمکش کرد تا پیاده بشه.

تهیونگ نگاه کوتاهی به دست دراز شده مرد انداخت و ناچار از سرگیجه ای که هنوز داشت به آرومی پاهاش رو روی زمین گذاشت و با گرفتن دست گرم جونگکوک از ماشین پیاده شد. دست جونگکوک دور کمرش حلقه شدو تونست نوازش نامحسوسش رو روی پهلوش حس کنه. خواست کمی ازش فاصله بگیره اما صدای باز شدن در ورودی و پشت بندش صدای هیجانی جیمین که صداش میزد مانعش شد.

جیمین با شوق و لبخند عمیقش به سمت امگا پا تند کردو دستش رو روی هوا تکون داد.

_تهیونگ!!

با رسیدن بهشون مقابل پسر ایستادو با باز کردن دستاش امگارو توی بغلش کشید.

_دلم برات تنگ شده بود ته، خوب شد که اومدی!

تهیونگ با اینکه کمی احساس دلخوری نسبت به پسر که توی این مدت خبری ازش نگرفته بود رو داشت، لبخند محوی زدو دستش رو متقابلا بالا آوردو بغلش کرد.

_منم همینطور هیونگ

جیمین با صدای بیحال پسر سریع ازش فاصله گرفت و به صورتش نگاه کرد. میتونست حدس بزنه که بابت آزمایش چقدر بهش سخت گذشته اما نمیخواست با آوردن به روش حالش رو بدتر از این بکنه.

🐺𝑹𝒐𝒐𝒕𝒍𝒆𝒔𝒔 𝑨𝒍𝒑𝒉𝒂🌙Where stories live. Discover now