🐺Last Special Part 30.1🌙

3.1K 633 330
                                    

_آلفا جئون...آلفا جئون به پک حمله کرده.....

_چ...چی؟

پسر در حالی که به شدت دستپاچه و ترسیده بود با انگشت به پنجره بزرگ سالن اشاره کردو گفت

_ا..اون بیرون پر از آدمو گرگه... حتی چندین نفر از افرادمون موقع ورودشون به محوطه عمارت زخمی و کشته شدن

_ک...کانگ ایل...

مرد به صورت رنگ پریده و شوکه همسرش نگاه کردو بعد با دندون هاش روی هم فشرده به طرف پسرش که اون هم از شنیدن ناگهانی خبر دست کمی از خودشون نداشت غرید.

_خیالت راحت شد؟ همینو میخواستی؟

دست هاش رو از شدت خشم مشت کردو فوری به سمت پسر چرخید.

_زود باش افرادمون رو جمع کن، سریع!

پسر آلفا چشماش از حرف مرد گشاد شدو فوری گفت

_اما آلفا تعداد ما در حال حاضر کمتر از اوناس! نصف آلفا و بتا ها به سرکشی مرز ها رفتن و فقط پنجاه نفر توی عمارتن

کانگ ایل کلافه غرش عصبی ای کردو فریاد زد.

_این موضوع لعنتی الان مهم نیست!! هر طور شده باید جلوی این جنگ و خون ریزیو بگیریم، چه با ده نفر چه صد نفر فهمیدی؟ افراد رو به سمتشون بفرست وقتی درگیر شدن به بقیه خبر بده

پسر فوری اطاعت کردو با چرخیدن سریع به سمت بیرون دوید.

زن امگا در حالی که با هق هق های بلندی میلرزید به سمت همسرش رفت و ترسیده گفت

_ک..کانگ ایل...الان باید چ..چیکار کنیم؟

مرد فوری دست های یخ کرده همسرش رو گرفت و در حالی که با صدای بلند خدمتکار هارو صدا میزد، رو به همسرش گفت

_نگران نباش عزیزم، سریع از در پشتی با خدمتکار ها برو به ساختمان کریستین. اونجا بمون تا بیام دنبالت هوم؟

زن ترسیده تند تند سرش رو تکون دادو برای لحظاتی کوتاه توی آغوش آلفاش فشرده شد.

با رسیدن خدمتکار ها کانگ ایل با اخم به سمتشون چرخید و با نگاه به صورت های ترسیده شون گفت

_همراه با لونا برید ساختمان پشتی، به هیچ عنوان ازش خارج نشدو از لونا محافظت کنید.

سه دختر امگا ترسیده اطاعت کردنو همراه با زن گریون که به پسر و همسرش نگاه میکرد با قدم های تند به سمت راهرویی که دری به پشت عمارت داشت رفتن.

کانگ ایل نگاهی به پسرش که از اون موقع تا حالا ساکت بودو با اخمای غلیظ به نقطه نا مشخصی چشم دوخته بود، انداخت و به سمتش رفت.

_منتظر چی هستی؟

کریستین با سوال پدرش سرش رو بالا گرفت و بهش خیره شد. حقیقت منتظر همچین لحظه ای بود! میدونست که جئون جونگکوک ساکت نمیشینه و دیر یا زود قدام میکنه و دلیل برگشتنش به کره همین بود! اون میخواست هر طور که شده پدرش رو قانع کنه تا زود تر پک رو بهش بسپره و بتونه با قوی کردن افرادش مقابل حمله احتمالی جئون جونگکوک بایسته اما حالا اون مرد سریع تر از چیزی که انتظار داشت اقدام کرده بود.

🐺𝑹𝒐𝒐𝒕𝒍𝒆𝒔𝒔 𝑨𝒍𝒑𝒉𝒂🌙Where stories live. Discover now