_8_

716 130 103
                                    







آبمیوه رو با شدت بیشتری هورت کشید و جین با گریه جیمین در حال بلعیدن رو محکم تر به خودش فشورد:
الهی قربون بچه معصومم برم من!هیچی بهش ندادن بخورههه ای کوفت بخوره تو سرتووون!!قربونت برم من!!!دهن همشونو سرویس میکنم~

نام:جینی الان وسط دادگاهیم هیس!!~

جین:بزار بشنون!!به یه بچه آب و غذا نمیدن انتظار دارن اعصابم خورد نباشه و فحششون ندم؟؟؟؟

جیمین پاکت آبمیوه رو پایین آورد و اینیگوری که یونگی سمتش گرفته بود و با چشمایی پر ستاره از دستش گرفت و تشکر ذوق زده ای کرد!اینیگوری رو یه گازه همه رو توی دهنش فرو کرد و چشماشو از روی لذت بست!لپای پف کردشو هی بالا و پایین میکرد و تند تند اون مخلوط برنج و تن ماهی و سس تند و ترش خفیفشو مزه مزه میکرد!

هوسوکم با کلی سفارش بستنی و آیس پک از راه رسید.

یون:پس این آلفای دیوثش کو؟؟؟

هو:یونگی فحش نده~

یون:بچه اینجا داره از گشنگی میمیره خبر مرگش کو؟؟؟

نام:رفته کارا رو با قاضی یکسره کنه

جین:یعنی بچم دیگه آزاده؟؟

نامجون بستنی صورتی قیفی رو دست امگاش داد و بوسه ای روی موهای نیمه بلندش خوابوند..موهاش بلند شده بودن:
یه جلسه دیگه هم مونده..قراره به حساب سویونگم برسیم!

یونگی با گوشایی دود کرده فریاد زد:
اگه دست من بود میگرفتم پامو توی ک* تسمشدیندشنی

هوسوک به سرعت جلوی دهن یونگی رو گرفت و با صدای آرومی داد زد:
یونگی!!

جیمینم بعد از چند ثانیه خندش گرفت و بلند زد زیر خنده!
بعضیا با خشم نگاهش میکردن بعضیا با تعجب..
آخه عجیب بود،چرا یه امگای ماه باید چهارزانو روی نیمکت سالن بزرگ دادگاه آزاد نشسته باشه و بلند بلند از ته دل بخنده و دل اونایی که خبر ندارن امگای ماه و همون موجود نحسیه که ازش ساختن رو ببره؟

دنیا مکان عجیبیه!

تا موقعی که حرف نباشه..

همه با هم دوستن یا مثل یه غریبه از کنار هم رد میشن.

نامجون بستنی نعنا اُریو و انبه یونگی و هوسوک هم بهشون داد و نگاهی به ته سالن پر از آدم انداخت تا شاید تهیونگ رو ببینه..

اما با قاپیده شدن بستنی شکلاتی از توی دستش نگاهشو به آلفای آشنا داد.

تهیونگ بستنی به دست سمت جیمین رفت و روبروش زانو زد.
جیمین با لبخندی بزرگ به آلفاش نگاه کرد..اما با جلب شدن توجهش به زخما و کبودی های جدید روی صورتش سریعا حالت چهرش عوض شد:
آ-آلفا...!

تهیونگ لبخند عادی زد:
کار برادرته!

و جیمین به هیونگ جدیدش که از اول با اخم جدی بهش رسیدگی میکرد نگاهی کرد.نگاهی دلخور و سوالی...

《MY PRETY LUNA》[vmin]Kde žijí příběhy. Začni objevovat