_36_

207 31 187
                                    

هیونجین:یه کلاب جدید و باکلاسیه!خواننده اونجا یه جادوگره خیلی طرفدار داره...مطمئنم خوش میگذره~


جیمین دستی به لباسش کشید و چرخی جلوی مردش زد:
چطور شدم؟

جیمین توی اون لباس...
پیراهن تور پف دار،
شلوار چسبونی که نصف شکمشو پوشونده بود،
میکاپ ملیح روی چشماش،
گردنبندی که موقع خرید از فروشگاه تهیونگ به چشمش خورد و برای مردش خرید،
موهای حالت داده رو به بالاش و
در آخر لبخند زیباش...

داشت میدرخشید!

تهیونگ به دور از چشم هوسوک و یونگی سمت جیمین خم شد.
به قدری نزدیکش شد که مطمئنا همچین فاصله ای فقط مخصوص اوناییه که عاشق همن~
به یکی از بوتی های برجسته مرد حیرت زدش چنگ زد:
چطور شدی...؟نمیدونم...

نگاهشو پایین داد..به عضو خاموش آماده به کارش:
نظرت تو چیه بابایی؟

نگاه کثیفشو به چشمای خجالت زده جیمین داد:
میگه باید توی تخت نظر بدم اینجا زشته~

جیمین طبق معمول ضربه ای به کتفش زد:
خیلی بی ادبی میدونستی؟!

و مرد مو فرفری با لباس آستین کوتاه یقه دارش که یه کت چرم روش انداخته بود ابرویی بالا انداخت:
مجبورم نکن ادبمو بروز بدم!

جیمین غر غر دیگه ای روی سرش پیاده کرد...

همون لحظه هیونجین و فلیکسم از راه رسیدن.
پسرا که روبروی کلاب ایستاده بودن با دیدن اون دوتا جیگر خوشتیپ سوتی کشیدن.چان که طبق معمول با همون تیپ عادیش دختر کش شده بود و پیراهن ساده لی روی کتفاش نشون از حساسیت زیاد دوست پسرشه آروم گفت:
خود داماد دیر تر از مهموناش رسیده!

هیونجین تعظیم شرمنده ای کرد:
ببخشید خیابونا خیلی شلوغ بودن!راه فرار نداشتیم تو ترافیک موندیم!

و زیر جایی که رفیقاشون تصرف کرده بودن رفتن تا زیر بارون خیس نشن.بارونای بهاری از حالا شروع شده بودن~

فلیکس خوشحال به همه نگاه انداخت.
نامجین..
چانبک..
تهمین..
سپ..
و خودشون!
هی...صبر کن پس_

هیونجین شونشو لمس کرد:
هان سرما خورده ، لینو بهم زنگ زد گفت نمیان!

فلی:عهه...خب...پس بریم؟

و هیچ کس به این شک نکرد هان همین دیروز سر حال با هوسوک رفته بود خرید اما یکدفعه با شنیدن مکانی که میخوان برن سرما خورده...

♡♡♡

شاید انتظار داشتید صدای کر کننده موسیقی و بوی گند الکل و مواد و سیگار اونجارو برداشته باشه!اما انتخابای فلیکس هیچ وقت رو دست ندارن!مکان بار خیلی خیلی شیک و زیبا بود!

زمینی پوشیده شده از موکت نرم قرمز و کاغذ دیواری هایی مشکی و بنفش که سرتاسر اونجارو پوشونده بود.اما بعضی جاها کاغذ دیواری برای سوراخای توی دیوار لباس بلندشو کنار زده بود تا
مجسمه های زینتی بیرون افتاده باشن!

《MY PRETY LUNA》[vmin]Where stories live. Discover now