_14_

435 82 58
                                    


به سرعت پلکاشو از هم فاصله داد!

اما با تابیده شدن نور شدید لامپ بالا سرش چشماشو محکم بست و چند باری پلک زد.
نگاهشو به طرف دیگه ای داد.
به طرف پسر اشنای توی آغوش الفای مو قرمز:
فلیکس-شی..

به آرومی زمزمه کرد و نگاهشو به ساعت داد..چهار صبح!

ماسک اکسیژن رو از روی صورتش جدا کرد و با خنک شدن اون قسمت عرق کرده بخاطر ماسک لبخند محوی زد.
پتو رو آروم کنار زد..لباس بیمارستانی و سفیدشو کمی بالا داد.پانسمان تقریبا خونی دور شکمش اونو میترسوند!

دستی روش کشید..پلکاشو دوباره روی هم فشورد و اجازه داد موهاش شروع به درخشش کنن!حالا موهای نقره ایش به رنگ سفید میدرخشیدن!نفسای ملایمی میکشید و سعی میکرد به خودش آسیبی نرسونه! بعد از چند دقیقه دیگه کم آورد و دست چپش شروع به درخشیدن نکرد تا زخمشو کاملا ببنده.کمی استراحت کرد‌.خودشو عقب کشید و به بالشتش تکیه داد.آلفا کو؟
با ثابت شدن نگاهش روی ترانس جثه اشناشو تشخیص داد!
به آرومی پایین تخت رفت و مردد روی پاهاش ایستاد.میتونست راه بره..
سمت در ترانس راه افتاد.به آرومی بازش کرد و وقتی نور ماه کامل بالا سرش روی بدنش افتاد شروع به درخشیدن کرد.قلقلک داده شدن هورمونا و مولکولاشو احساس میکرد،همینطور بوی زننده سیگار رو.
لبخند شیرینی زد و گفت:
جیمینی از سیگار بدش میاد~

تهیونگ به سرعت برگشت و با این حرف امگاش سیگار رو به ناکجا آبادی پرتاب کرد.با وحشت دستاشو روی کتفای جیمین گذاشت:
حا-حالت خوبه؟؟؟برای چی بلند شدی؟!باید استراحت کنی!اگه یه وقت زخمت باز شه چی!جی-جیمینا درد‌..درد نداری؟!باید استراحت_

با قرار گرفتن لبای نرم و پفکی امگا روی لباش...اولش بی حرکت موند..ولی بدن کوچیک جیمین رو بغل گرفت و شروع کرد به همراهی امگای کوچولو و کیوتش..جوری که دستای بامزشو روی سینه اش قرار داده بود و بدنش میون آغوش تهیونگ پریشون محو و دقیقا چفت شده بود،آرامش خالصی رو توی رگای ارشد رخنه میکردن.باعث میشد نگرانی آلفا هر لحظه کمتر از ثانیه پیش بشه.جیمین به آرومی عقب کشید...اما با غلتیدن اولین قطره اشک از چشم کشیده آلفاش دوباره جلو رفت و ایندفعه رده خیس جای اشکشو بوسید:
آلفا~من حالم خوبه!چرا گریه میکنی؟

_جی-جیمینی...تو توی بغلم بیهوش شدی~کلی خون از دست داده بودی‌‌...

+آلفا...

_وحشتناک بود...اون نگاه غمگین و اجباریت...اون لحظه...وقتی که وحشی شده بودی...من ترسیدم..از دستت بدم..نمیدونم چرا اصلا تکون نخوردم~

بینیشو به غده فرمون های آرامش بخش امگاش چسبوند و پسر توی بغلش با متوجه شدن منظور آلفا فورمون های جنگل خیسشو رها کرد...تهیونگ دوباره میتونست پیچیده شدن گیاه عشقه جیمین رو دور بدنش احساس کنه..عاشق این حس لعنتی بود!

《MY PRETY LUNA》[vmin]Where stories live. Discover now