_9_

692 123 53
                                    







با احساس خفگی خفیفی کمی سرشو برگردوند تا ببینه کی انقدر داره فشارش میده.

خب...

به معنای واقعی داشت توسط آلفاش چلونده میشد!
تکونی خورد تا خودشو آزاد کنه اما نتیجش بیشتر فشورده شدن به شکم و سینه تهیونگ بود.به سختی سمت آلفا برگشت و نگاهی به اخم ریز روی ابروهاش کرد.

*صدای زنگ گوشی

آلفا غر غر نا مفهومی کرد و بیشتر عروسک کوچولوی توی آغوششو فشورد.جیمینم با چشمایی گرد و متعجب هیچی نگفت...
راستش خوشش میومد..

اما گوشی داشت زنگ میخورد!

اخم کیوتی کرد از ترقوه آلفا که دقیقا جلو چشمش بود گاز محکمی گرفت!

ته:آیی!!

از خواب پرید و روی آرنجش ایستاد.
هنگ کرده به اطرافش نگاه کرد و چند ثانیه نیاز بود تا صدای گوشی به خودش بیارتش.سمت موبایل برگشت و به سرعت برش داشت تا قطع نشه.

ته:الو...

صداشو صاف کرد و دوباده گفت:
الو؟؟

نام:مزاحم اوقات حضرت والا نشدیم که؟

تهیونگ با اخم سرشو روی بالشت کوبید:
به نفعته دلیل درست و حسابی داشته باشی...

نام:یک اینکه زنگ زدم ببینم اون بچه رو زنده گذاشتی یا نه بعدش_

با صدای شخصی آب دهنشو قورت داد و برای یه لحظه فراموش کرد یه آلفای ارشده~

یون:کونتو پاره میکنم کیم!!!برادرمو چیکا کردی دیوث؟؟؟خبر مرگت یا میاریش اینجا پیشم یا از اون بیلچه پیش فعالت سوپ کیر درست میکنممممم!!!!

جین:فحش نده حیوااان!

یون:دیکهد عوضی داداش منو به فاک میدی؟؟؟؟ازت آلفا پلو درست میکنم بزمچه!!!!!

آلفا آب دهنی قورت داد..
خوب شد امگارو مارک نکرد وگرنه یونگی شخصا تحویل جادوگرا میدادش و میزاشت تا آخرین قطره خونشو بنوشن!

صدای یونگی برای یه لحظه بلندتر شد و معلوم بود گوشی رو از دست نامجون گرفته:
همین الان اون وسیله بی صاحاب توی دست کثافتتو که تو کون داداشم باهاش قیچی میزدی رو میدی دستش وگرنه_

ته:باشه باشه!!دادم دادمم...

گوشی رو سمت امگاش گرفت و مظلوم آهی کشید.جیمین با چشمایی معصوم و درخشان متعجب گوشی رو گرفت و کنار گوشش قرار داد:
الو..؟

《MY PRETY LUNA》[vmin]Where stories live. Discover now