Chapter 20

7.7K 915 39
                                    

جونگکوک توی تموم طول روز پسر خوبی بود.. خوب درس می خوند.. سخت کار می کرد تا جزوه ها رو تموم کنه و درس ها رو حفظ می کرد.. اون شام ناهارش رو کامل میخورد.. و لجبازی هم نمیکرد و عصبانی هم نمیشد..

خدمتکارا همه تعجب کرده بودن.. آخرین بار پسر رو سه روز قبل دیده بودن.. وقتی بدون صبحونه از خونه بیرون رفت.. و کسی نمیتونست نزدیکش بشه.. پسر.. اون پیش شوهرش مثل یه پسر خوب رفتار میکرد ولی بدون اون مثل یه هیولا میشد..

امروز واقعا خوب گذشت..

ولی تهیونگ از یه چیزی خوشش نمیومد.. روزایی که بچه‌ش لجبازی نمیکرد رو دوست نداشت.. دوست نداشت پسر همیشه مطیع باشه.. ولی سعی کرد افکارش رو جمع کنه و روی درسای پسر تمرکز کنه..

____________________________

روز بعد آخر هفته بود..
جونگکوک امروز کلاسی نداشت.. بعد از صبحونه مثل یه خرگوش اومد پیش تهیونگ..
تهیونگ سرش رو بلند کرد و کارش رو متوقف کرد.. منتظر بود تا پسر صحبت کنه.. "اونوو یه اجازه VIP برای آلیات (اسم مکان) گرفته.. اون منو بچه ها رو دعوت کرد تا بریم خوش بگذرونیم.. چون آخر هفته تعطیلیم.. پس.."

تهیونگ سرش رو به نشانه مخالفت تکون داد.. "نه.. هرگز.. اصلا.."

جونگکوک فریاد زد.. "ولی چرا...؟؟"  پاهاش رو به زمین کوبید..

"من دیروز پسر خوبی بودم.. کاری که تو گفتی رو انجام دادم.. اجازه دادم تو اتاق من بخوابی.. پس چرا؟"  جونگکوک صداش رو پایین آورد.. و به پایین نگاه کرد..

تهیونگ آهی کشید.. پس این دلیل رفتارای خوبش بوده.. نفس عمیقی کشید.. "خب تو فقط با یه شرط می تونی بری.. نمیذاری کسی بهت دست بزنه... به اندازه سه دست با همه فاصله داشته باش.. نه دخترا نه پسرا.. هیچکسو بغل نمیکنی.."

فک جونگکوک افتاد "چی؟؟؟چرا؟؟ مگه من مریضی واگیر دار دارم..؟؟"  جونگکوک با گیجی پرسید..

"ممکنه اینطور باشه.. با این حال ما نمی دونیم وقتی کسی بهمون دست می زنه چه قصدی تو ذهنش داره.. درسته؟"

جونگکوک با ناراحتی آهی کشید: "پیرمرد.. آه.. مهم نیست.. خب من از پسرا فاصله می گیرم.."

تهیونگ گفت:"بریم من تو رو میرسونم.."

جونگکوک با تمسخر گفت: "نههههه.. من نمیرم جشن تولد همکلاسیای مهدکودکم که میخوای برسونیم.."

تهیونگ نتیجه گرفت "باشه خب.. حداقل راننده رو با خودت ببر.. دیگه نه نیار.."

______________________

توی اتاق خصوصی آلیات چهار مرد دور میز نشسته بودن و هر کدوم یجای مبل پراکنده شده بودن..

آقای وسلی، قبلا توی دفتر ارتش کار میکرد.. اون حدودا 28 سالش بود.. حالا هم زیر نظر وزارت دفاع کار میکنه..

THE SECRET HUSBAND Where stories live. Discover now