Chapter 63

4K 690 70
                                    

عکسی که پسر بزرگتر پست کرده بود..

جونگکوک یادش اومد که این عکسو وقتی توی اتاق مطالعه ی تهیونگ داشت درس میخواند تهیونگ یواشکی ازش گرفت

Oops! This image does not follow our content guidelines. To continue publishing, please remove it or upload a different image.

جونگکوک یادش اومد که این عکسو وقتی توی اتاق مطالعه ی تهیونگ داشت درس میخواند تهیونگ یواشکی ازش گرفت..

این لبخندی به لبش آورد و سرخ شد..اگرچه پسر بزرگتر هویتشو بدون هیچ هشدار و خبری فاش کرده بود..ولی ناراحت نبود..در واقع از این کار خوشش اومده بود.. به جایزه ای که تهیونگ اعلام کرده بود نگاه کرد و نیشخندی زد.. میدونست اینا برای اینه که سهون حواسش پرت بشه..و اگرنه اون خودش برای اینکه تهیونگ پیداش کنه کافی بود.. رفت پایین تر و آخرین پست پسر بزرگتر رو دید..

 رفت پایین تر و آخرین پست پسر بزرگتر رو دید

Oops! This image does not follow our content guidelines. To continue publishing, please remove it or upload a different image.

کپشن: خیلی بد دلتنگتم.. نمیتونم بدون تو بخوابم.. جای خالیت بین بازوهام بدجوری احساس میشه.. ❤️❤️❤️❤️❤️❤️❤️🐯🐰

جونگکوک حالا دیگه نمیتونست جلوی اشکاشو بگیره..شروع کرد به گریه کردن و به عکس و کپشنش نگاه کرد..

خدمتکارا از این حالتش نگران شدن.. "ارباب جوان نگران نباشید.. گریه نکنید لطفاً.." سعی کردن پسر که به معنای واقعی داشت گریه میکردو  آروم کنن..

خدمتکارا دور تخت رفتن.. و پسر هنوز در حال گریه بود..

"ارباب جوان..از اونجایی که ما می دونیم ویلای کیم از امنیت بالایی برخورداره.. شما چطوری دزدیده شدید..؟؟"

"بله ارباب جوان..چرا رییس ما شما رو دزدید؟؟"

"میدونید کل کشور حالا دارن دنبال شما میگردن.."

"نه بخاطر جایزه ای که ارباب اعلام کرده..بخاطر این که اونا شما رو دوست دارن.. و بهتون اهمیت میدن..این اولین باریه که ما هویت واقعی شما رو فهمیدیم و شما رو تو این وضعیت دیدیم.."

THE SECRET HUSBAND Where stories live. Discover now