Chapter 69

5K 742 101
                                    

"لاو برو دست و صورتتو بشور.. من پایین منتظرتم اوکی؟؟" تهیونگ همون‌طور که داشت قدم برمیداشت گفت..

ولی جونگکوک متوقفش کرد..و از پشت بغلش کرد..

"فکر کردی تو این وضعیت داری کجا میری..؟؟" جونگکوک با یه لحن عمیق و آروم پرسید..

تهیونگ برگشت و گیج به پسر کوچیکتر نگاه کرد.. جونگکوک به پایین تنه پسر بزرگتر اشاره کرد.. تهیونگ به پایین نگاه نکرد ، اون خوب میدونست منظور پسر کوچیکتر چیه به هرحال این بدن خودش بود.. "ولی تو باید گرسنه باشی لاو.." تهیونگ گفت.. قلب جونگکوک بعد شنیدن کلمات تهیونگ چند تپش رو جا انداخت..

"عاشق وقتیم که تو همه چیه منو تو اولویت قرار میدی..ولی برای تغییر بزار من امروز انجامش بدم..بذار امروز من تو رو توی اولویت بزارم.." جونگکوک با جدیت گفت..

تهیونگ هنوز نتونسته بود چیزی رو درک کنه و منتظر بود که همسرش چیزی بگه یا کاری کنه.. جونگکوک مطمئنا توضیح میداد که میخواد چیکار کنه درسته؟؟

جونگکوک هیچی نگفت و به جاش به شوهرش نگاه کرد و اونو همراه با خودش سمت تخت کشید.. چشمای جونگکوک پر از عشق بود و تهیونگ هنوز نمیدونست چه خبره.. وقتی بالاخره به لبه ی تخت رسیدن تهیونگ بالاخره توجهش به پسر کوچیکتر جلب شد. جونگکوک داشت لبخند میزد..

وقتی متوجه شد جونگکوک میخواد چیکار کنه اونم لبخند بزرگی زد و خم شد و بوسیدش..

جونگکوک لبخند نزد ولی اعتراضی هم به شوهرش نکرد.. و فقط یه دفعه اونو جلو تر کشید و متقابلا بوسیدش.. تهیونگ هم کمر جونگکوک رو گرفت و جلو کشیدش.. جونگکوک یجورایی گیج شده بود و میدونست این برای چیه.. بدنش دلش برای شوهرش تنگ شده بود..

میدونست تهیونگ بهش سخت نمیگیره چون دچار یه حادثه تلخ شده ولی اون به توجه نیاز نداشت به شوهرش نیاز داشت..در حقیقت بعد از اون اتفاقات بدنش میل بیشتری به تهیونگ داشت..

وقتی تهیونگ داشت می‌بوسیدش گردن و شونه‌شو نوازش کرد.. اونا بیشتر توی بوسه عمیقشون غرق شدن..

تهیونگ شروع کرد به باز کردن دکمه های لباس جونگکوک ولی جونگکوک متوقفش کرد..

دست تهیونگ که مشغول دکمه هاش بود رو گرفت و بعد بوسه رو شکست.. چشمای تهیونگ همین حالا هم با عشق و شهوت پر شده بود..

جونگکوک با دست دیگش گونه تهیونگ رو نوازش کرد و با لبخند گفت، "اینطوری نه ته.. منظورم یه چیز دیگه بود.." تهیونگ نمیتونست معنی کلمات پسر کوچیکتر رو بفهمه..

داشت سعی میکرد تو ذهنش به کارای پسر کوچیکتر اعتراض کنه که متوجه شد جونگکوک خم شده و لبه ی تخت نشسته..

اونم سعی کرد خم شه و کنارش بشینه ولی جونگکوک متوقفش کرد..

دستشو روی سینه تهیونگ گذاشت تا نزاره روی تخت بشینه.. و آروم دستشو به پایین سر داد..تا به کمربند تهیونگ رسید و از روی پارچه عضو تهیونگ رو لمس کرد..

THE SECRET HUSBAND Where stories live. Discover now