1

216 31 13
                                    

مالزی

کوک از دفتر مدیر موسسه بیرون اومد و کلافه دستی لای موهاش کشید اینبارم به در بسه خورده بود اصلا این چندمین بار بود که دنبال کار میرفت و هیچی گیرش نمیومد نمیتونست تا آخر عمرش که گارسون رستوران بمونه و مثل اینکه همیشه قرار همون باشه کلافه گفت: اصلا انگار به من زندگی کردن نیومده......
نگاهی به بیلبورد تبلیغاتی کرد که از کنسرت یه گروه معروف کره ای تبلیغ میکرد کوک پوزخندی زد و گفت : فرق من با شما ها چیه؟...... من هم صدام خوبه.......من هم میتونم برقصم....... ولی چی مثل احمق ها دنبال یه کار میگردم و شما عملا هیچ کاری نمیکنید و میلیاردی درمیارید.......این واقعا انصاف نیست......
کوک سرش رو پایین انداخت و زمزمه کرد: متنفرم ازشون ......
و سنگ جلو پاش رو شوت کرد و به سمت خونه اش راه افتاد صدای گوشیش بلند شد با دیدن اسم فیلیپ چشمی چرخوند و گوشی رو جواب داد: بله.....
فلیپ: فردا من یه قرار دارم......
کوک: این اتفاقیه که هر روز میافته.......
فیلیپ تک خندی زد و گفت: نه مسئله این نیست که زنگ زده باشم فخر بفروشم......
کوک: پس دقیقا واسه چی زنگ زدی؟......
فیلیپ: دوست دخترم فردا همراه دوستش میاد خواستم تو هم همراه من بیای.......
کوک: و بیام حواس دوست دوست دخترت رو پرت کنم که یه وقت بهشون بد نگذره.........
فیلیپ : افرین پسر تو واقعا باهوشی........
کوک: و چرا فکر کردی من همچین کاری میکنم؟.....
فیلیپ:هی ما باهم رفیقیم.......
کوک: دلیلت قانعه کننده نبود.......
فیلیپ : هی کوک قطع نکن.......خب نظرت با تغییر شغل چیه؟......
کوک کنجکاو پرسید: منظورت چیه؟......
فیلیپ : پدر برای هتلش دنبال یه ترنسلره و فکر کنم این یه موقعیت خیلی عالیه واسه تو......
کوک کمی فکر کرد و گفت: قبوله میام......
فیلیپ : مرسی رفیق........فقط یه خواهش میشه دیگه مثل دیوونه ها وسط جمع با اون رفیق خیالیت صحبت نکنی........
کوک چشماش رو روی هم فشار داد و زمزمه کرد: گرگ احمق.....
و به فیلیپ گفت: اوکی ....... ساعت و مکان قرار رو برام ارسال کن......
و بدون توجه به فیلیپ تماس رو قطع کرد و شروع به قدم زدن کرد که صدایی از پشت سرش شنید: احمق خودتی......
کوک چشمی چرخوند و سمت گرگ بزرگ و قهوه ای رنگش برگشت و عصبی گفت: قهوه ای دست از سرم بردار......
قهوه ای بدون توجه به کوک به سمت خونه حرکت کرد و گفت: من کاریت ندارم که....... تو من و بستی به فحش .......
کوک عصبی گفت: همش تقصیر توعه......
قهوه ای گفت: این که هیچ کس منو جز خودت نمیبینه تقصیر من نیست.......این که تو هیچ گرگینه ای رو کنارت نداری هم تقصیر من نیست........
کوک گفت: اینکه همه فکر میکنن دیوونه ام چی؟.......
قهوه ای بدون توجه به کوک به مسیر ادامه داد و کوک دندون هاش رو روی هم فشار داد که قهوه ای گفت : اونجوری حرص نخور شیرت خشک میشه داداشم.......
کوک دهن باز کرد که چیزی بگه که قهوه ای گفت: بزار یه بار دیگه مرور کنیم قبل اینکه چرت بگی...... یک تو نمیتونی منو بکشی چون خودتم میمیری.....دو کسی جز تو و عمرا اگه پیدا بشه یه گرگینه دیگه منو نمیبینه مگر اینکه تبدیل بشی ........ و مهم ترین من یه روحم پس لطفا چیزی سمتم پرت نکن اصلا وجه خوبی نداره......
کوک عصبی پاهاش رو روی زمین کوبید و غر زد: چرا ؟...... چرا من بعد ۳۰۰ سال باید گیر تو بیافتم....... حتی پدربزرگمم پرگاش ریخت وقتی فهمید اون نفرین مسخره دوباره فعال شده.......بعد ۳۰۰ سال بعد ۳۰۰ سال فاکی......
قهوه ای رو ترش کرد و گفت: نفرین جد و ابادته....... من یه موهبتم دیوونه......
جونگوک درخانه رو باز کرد و گفت: مگر اینکه خودت اینجوری تعبیر کنی خودت رو.......

سئول

تهیونگ از میز مقابلش بطری آبی برداشت و رو به جیمین گفت: میخوري؟.....
جیمین با استرس سرش رو تکون داد شوگا خنده ای کرد و گفت: پسر ما تقریبا هر روز جلوی دوربینیم تو چرا باز استرس داری اخه.........
جین با خنده درحالي از روی صندلی میکاپ آرتیست بلند میشد گفت: خوبه همه چیز ها هم گردن نامجونه......تو خیلی هم صحبت نمیکنی.......
جیمین چشمی چرخوند و روی صندلی نشست نامجون وارد اتاق گریم شد نامجون گفت : اماده اید؟......
شوگا گفت: هوسوک نیست.....
نامجون گفت: اون اماده است تو اتاق بغلیه .......تا پنج دقیقه دیگه میریم واسه ضبط.....
و از اتاق خارج شد.
هوسوک گوشه اتاق تنها نشسته بود خاکستری اروم کنارش نشست و گفت: هی پسر اروم باش.....
هوسوک چشمی برای خاکستری چرخوند و گفت: کی اومدی؟.....
خاکستری خونسرد گفت: من جایی نرفته بودم که بیام.....فقط خواستم آرومت کنم.....
هوسوک با اضطراب گفت: خواهش میکنم ....... امروز ...امروز هواسم رو پرت نکن......
خاکستری چشمی چرخوند و ازجاش بلند و به سمت در رفت و از در گذشت و زیر لب غر زد: کلا خوبی بهت نیومده ........

ادامه دارد.......
این اولین پارته این فیکه با کلی اتفاقات متفاوت از دنیای امگاورس پس بیاید ادامه بدیم ببینیم چی میشه اگه کامنت های خوبی بگیره ادامه اش میدم 😘😘😘😘

you must love meTempat cerita menjadi hidup. Temukan sekarang