20

72 15 8
                                    

هوسوک pv

وارد اتاقم شدم تمام بدنم خسته بود و توان ایستادن نداشتم خودم رو به زور به حموم رسوندم و شیر آب رو باز کردم که طبق معمول اشتباه دما رو زده بودم به جای آب ولرم آب یخ روی سرم ریخت و از شوک جیغ کشیدم و گوشه حموم به شیشه چسبیدم و یه جوری به  دوش آب زل زده بودم که انگار از داخل دوش هیولا داره میاد با صدای بلند داد زدم: جیمین..... آب یخه.....
وقتی صدایی نیومد یادم افتاد خودم فرستادمش پیش اون پسره و کلافه گفتم: این پسره فقط دردسره.......
خاکستری از پشت در وارد شد و گفت: هوسوک اون که کاریت نداشته.......
راست می‌گفت اون واقعا هیچکاری نداشت با من بیشتر من داشتم اذیتش میکردم بی دلیل گیر میدادم از کاراش ایراد میگرفتم یه سری از کارها و تکالیف زبان خودمم حتی انداخته بودم گردنش ولی چی؟ عین احمق ها صداش درنمیاد فکر کرده با اینکار هاش میتونه کار کنه باهاش سکس کنم؟.....
خاکستری گوشه حموم ایستاد و گفت: دمای آب رو درست کن یخ میکنی فردا عکس برداری داری....... راستی فکر نکن جواب ندی من نمیفهمم افکارت رو من صدای ذهنت رو می‌شنوم..........
هوسوک گفت: حق نداری به افکارم گوش بدی......
خاکستری گفت: علاقه ای هم ندارم..... ولی متاسفانه خروجی ذهنمون یه جاست.......
هوسوک از محوطه حموم خارج شد و دمای آب رو تنظیم کرد و دوباره وارد شد و زیر دوش قرار گرفت خاکستری گفت: هوسوک ......
هوسوک جوابی نداد خاکستری گفت: جونگوک قصدش از کاراش تحریک کردن تو نیست.......
هوسوک پوزخند صدا داری زد و گفت: مسخره است.....
خاکستری گفت: اون فقط نمیخواد شغلش رو از دست بده....... همه مثل تو نیستن......
هوسوک سکوت کرد خاکستری ادامه داد: واقعا چرا اینجوری میکنی؟.......هیچکس شاید باور نکنه ولی من میدونم تو هموفوبیک نیستی هوسوک...... پس چرا داری این تصویر رو میسازی از خودت؟......
هوسوک گفت: من نمیخوام همه چی ازبین بره.......
خاکستری گفت: چرا باید چیزی از بین بره؟......
هوسوک دستی بین موهاش کشید و آب رو از صورتش کنار زد و گفت: این گروه با سختی زیادی شکل گرفته ...... یه اشتباه میتونه آینده شغلی شش نفر دیگه رو خراب کنه........ آره من هموفوبیک نیستم.......حالم هم از ادم های هموفوبیک بهم میخوره...... من عشق و تو نگاه جیمین و نامجون میبینم....... من حساسیت های یونگی رو روی تهیونگ میبینم.......ولی ترجیح میدم همون موجودی باشم که از ترس رفتارش عقب میکشن....... میدونی اونا حتی وجودش رو ندارن با مخالفی مثل من رو به رو بشن....... بعد با مردم؟...... شوخیت گرفته....... اونا دووم نمیارن....... نامجون نمیتونه همه چیز رو گردن بگیره........ جان فشانی حدی داره.......به نظرم بهتره بیخیال این حرفا بشن........ بچسبن به کارهاشون....... حالا این وسط من میشم آدم بده؟......به جهنم بزار بشم.......
خاکستری گفت: دلیلت احمقانه بود....... بهتر سری بعد بهونه بهتری پیدا کنی.......
خاکستری سکوت کرد و به سمت خروجی حموم رفت و هوسوک عصبی مشتش رو روی کاشی های حموم کوبید و گفت : گندش بزنن......



دوستتون دارممممم کامنت یادتون نرههههههه

you must love meWhere stories live. Discover now