مالزی _فرودگاه

خاکستری به محض اینکه پاش رو داخل سالن فرودگاه گذاشت بویی مخلوط از خاک بارون خورده چوب سوخته توی دماغش پیچید شوکه نگاهی به هوسوک کرد و گفت: امکان نداره؟........
هوسوک متعجب گفت: کی وسط فرودگاه اتیش روشن کرده؟.......
جیمین شوکه گفت: چی میگی هیونگ؟......
هوسوک نگاهی به دوربین هایی که روبه روش قرار گرفته بود کرد و لبخندی زد و با عجله شروع به حرکت کرد و نگاهش به خاکستری افتاد که به سمت مخالف جایی که منبع بو از اونجا بود حرکت می‌کرد لحظه ای ایستاد که نامجون از پشت دستش رو روی کمر هوسوک فشار داد و شروع به حرکت کرد و سمت ونی که براشون تدارک دیده بودند رفتند جونگوک نگاهی به حجم دخترایی که با هیجان از دیدن خواننده های مورد علاقه اشون جیغ و داد میکردن کرد و سری به نشانه تاسف تکون داد و گفت: نصف اینا فکر آینده اتون بودید الان یه چیزی شده بودید.......
قهوه ای نگاه معنا داری به جونگوک کرد و گفت: الان تو که دنبال نکردی چه گوهی شدی عزیزم؟........حداقل اینا بعدا میگن یه دوره ای خوش بودیم حالا به هر بهانه ای توی احمق که فقط درس خوندی و مثلا کاری از پیش بردی؟.....جونگوک کاش یاد بگیری سرت تو باسن خودت باشه بیب.......
جونگوک پشت چشمی نازک کرد و خواست سمتی بره که قهوه ای شوکه شد و گفت: تو هم حسش میکنی؟......
جونگوک گفت: دیدی که اینجا پر از دختر های سن پایین و بالا بود طبیعی بوی شکلات بیاد ........ احتمالا ریخته زمین و بوش پخش شده........
قهوه ای گفت: بعد میگم احمقی باورت نمیشه........
جونگوک شاکی گفت:منظورت چیه؟.......
قهوه ای گفت: این بوی فرمون یه گرگه احمق......
جونگوک گفت : بوی چی؟.......
صدایی اروم از پشت سرش گفت: بوی منه.......
جونگوک به پشت سرش نگاه کرد و با دیدن گرگ بزرگ خاکستری رنگی از جا با وحشت پرید و گفت: یه......گر....گ وسط فرودگاه.......
خاکستری نگاهی به قهوه ای کرد و گفت: کم داره،؟.......
قهوه ای که هنوز شوکه بود به خودش اومد و صداش رو کمی صاف کرد و با لحن بمی گفت: شما بهش توجه نکنید .......این اصلا ارزش حرف زدن با گرگ خانواده جانگ رو نداره........
خاکستری چشمی چرخوند و گفت: هنوزم همونی جئون.......
جونگوک شوکه گفت: می‌شناسید همو؟.......
قهوه ای گفت: آخرین بار ۵۰۰ ساله پیش به دستش کشته شدم ........
خاکستری گفت: و منم به خاطرش اعدام شدم.......
جونگوک شوکه گفت: چی میگی؟.......یعنی چی ؟......
قهوه ای گفت: بیخیال کوک .......چیز مهمی نیست بدو ببین اون جوجه خواننده نیومد بریم.......
خاکستری گفت: منتظر تهیونگی؟.......
قهوه ای گفت: اره.......
خاکستری گفت: اگه مقصدتون همون هتله منم باهاتون میام........
قهوه ای خیلی جذاب سرش رو کمی خم کرد و گفت: باعث افتخاره.......
جونگوک شوکه به قهوه ای زل زد و گفت: بلد بودی لفظ بیای .......
قهوه ای گفت:با هرکس قد لیاقتش.......
و رفت و کنار خاکستری نشست جونگوک تک خنده ای کرد و گفت: باورم نمیشه ....... الان من یه خل به توان دو ام.......
قهوه ای دوباره نگاهش رو به جونگوک داد و گفت: تا یه چی نگفتم جزرت گرفته بشه برو به کارت برس.......
جونگوک ازجا بلند شد و گفت: گرگ روانی......
تهیونگ از پرواز پیاده شد یکی از عادت های قدیمیش بود که وقتی همه چیز براش سخت میشد میرفت وسط آدم های عادی تا یادش بمونه رفاهی که الان داره ارزشش رو داره و این سری بیشتر فهمیده بود چون با یه پرواز درجه ۲ اومده بود و دوتا دختر و پسری که پشت سرش نشسته بودن بدون توجه به مردی که با ماسک و کلاه کاپشنش صورتش رو پوشونده بود داشتن درباره اینکه گروه پسران ضد گلوله چه تاثیری تو زندگیشون گذاشته بودن حرف میزدن تهیونگ لبخندی به کل کل هاشون کرد به شیپ کردن های الکی که احمقانه بود مثل شیپ اون و جیمین یا نامجون و جین و....... تمام طول مسیر چشم هاش رو بسته بود و گوش میداد تا اینکه یکیشون گفت: میدونی تو زندگی من تهیونگ یه الگو........اون آدم شکست نیست.....شخصیت شناس خوبیه......و عاقله..... و کنترل احساس خوبی داره........ ولی نگرانشم میدونی اون فقط مشکلش اینکه میخواد قوی نشون بده...... و این یه وقت هایی آزار دهنده است......اینکه میبینم داره از تهیونگ اوایل دبیو فاصله میگیره....... اینکه داره یه پوستین دروغ از خودش می‌سازه ...... این واقعا خوب نیست.......کاش میشد بهش بگم که تو هرجوری باشی دوست داشتنی هستی......اگه کسی قدرت رو نمیدونه بی لیاقتی اونه......به حرفاش توجه نکن و تهیونگ دوست داشتنی رو قبل از بین رفتن کامل برش گردون.......
و اینا همون چیزهایی بود که تهیونگ بهش نیاز داشت تا بشنوه




دوستتون دارممممم کامنت یادتون نرههههههه

you must love meWhere stories live. Discover now