1. Love You Goodbye.

9.2K 635 29
                                    

زین فقط 7 سال داشت

خواب بود که پدرش پیشونیش رو بوسید

"دوستت دارم زین"

اون زمزمه کرد ولی دلش نیومد پسرشو بیدار کنه. آقای مالیک از اتاق زین بیرون اومد...اون دختراش، ولیحا، سفّا و دنیا رو بوسید و به تک تکشون گفت که دلش براشون تنگ میشه، ولی زود میاد. بعد اینکه همسرشو هم بوسید، بهش گفت که چقدر دوستش داره و ازش ممنونه

آقای مالیک از خونه بیرون رفت و هرگز برنگشت.

وقتی زین به خودش اومد، خودش رو جلوی یه تابوت دید، توی یه کت و شلوار رسمی مشکی بود، خواهراش پیرهن مشکی پوشیده بودن، و مادرش داشت اشک میریخت

"باشد که روح او در آرامش نهاده شود"

یه مرد که کنار تابوت ایستاده بود گفت و اونها تابوت رو خاک کردن...این...پدر زین توی این بود؟ آره؟

زین پسر خیلی آرومی بود...اون هیچ اعتراضی نمیکرد یا هیچ حرف اضافه ای نمیزد. هیچ توضیحی برای کارهاش نمیداد

"بابا دیگه برنمیگرده"

ولیحا گفت و فین فین کرد. اون دستشو دور شونه ی زین انداخت. زین سرشو تکون داد...آره...پدرش دیگه برنمیگرده

"خانم مالیک خیلی خوشحال میشم اگه کاری داشتید به من زنگ بزنین...من همیشه آماده ی کمک به شما هستم"

یه مرد قد بلند و با قیافه ی جذاب به مادر زین گفت و مادر زین سرشو با لبخند تکون داد...زین هرگز نمیدونست اون مرد یه روزی ناپدریش میشه...


***هی

یه توضیح کوچولو درباره ی اسم چپترا

اسم چپترا اسم آهنگای وان دی هستن که به چپتر ربط دارن. میدونم کار سختیه ولی با کمک شما انجامش میدیم

^_^

مـ ـریـ ـلـ ـآ***

protecting him ꗃ ziam ✓Where stories live. Discover now