8. Truly, Madly, Deeply

2.9K 404 103
                                    

یکی دیگه از کلاسای زین تموم شد. اون از کاس بیرون اومد و شاگردا دورش جمع شدن. زین لیم رو دید که زیر نظر دارتش و نایل که دور و بر لیم میپلکه

اون پسر آویزونه :/

زین صورتشو سمت دانش آموزا برگردوند...به چندتاشون جواب داد ولی کار یکیشون غیر قابل پیش بینی بود

وحشتناک

اون دختر از پشت دوتا پسر پرید جلو و وقتی ناگهانی خودشو چسبوند به زین، زین احساس کرد چیز سردی توی پهلوش فرو رفت

"دفعه ی بعد، طعمه ش قلبته"

اون اینا رو گفت و زین تازه از جیغ دخترا و بهت پسرا به علاوه ی درد پیچیده شده توی بدنش فهمید چه بلایی سرش اومده

اون زخمی شده

وحشتناک

همه پراکنده شدن و نایل به سمت زین دوید. لیم دنبال دختره دوید و با یه حرکت، ضربه ی محکمی وسط کتفای دختر زد که نفس دختر برید و تعادلشو از دست داد. بعد چندتا پسر اونو گرفتن و دو نفر رفتن نگهبانو خبر کنن

این...این خیلی غریب بود! توی کالج...استادتو با چاقو بزنی؟ چاقو کشی کنی؟

البته چاقو کشی بین دانشجوها هست ولی خب نه بین استادا و دانشجوها :|

لیم خیلی زود ودشو به زین رسوند...اون دستشو روی زخمش گذاشته بود و با این که میشد درد رو از توی چشماش خوند، داشت به نایل میگفت چیزی نیست

نایل داشت میلرزید!

"زین...زین همه چی خوبه، خب؟"

زین فقط سرشو تکون داد و لیم بدون هیچ معطلی زین رو مدل برایدل روی دستاش بلند کرد. نایل هم کیف زین رو برداشت و پشت سر لیم و زین دوید

اون زین رو خیلی دوست داشت

چون زین پرفکته

وحشتناک

خون سرخرنگ، دست زین رو رنگی کرده بود...مثل وقتی که زین میخواست نقاشی کنه و اولین کاری که میکرد این بود که دستاشو رنگی میکرد

البته اتفاقی

اینبار هم اتفاقی رنگی شده...اما...این رنگ، جنسش فرق داره

این جنس، باعث نمیشه چشمای لیم برق بزنه و به کار زین دقت کنه...این جنس از رنگ قرمز باعث میشه لیم مدام اسم زین رو صدا کنه تا مطمئن شه اون به هوشه...و میشنوه

که این تا مدتی ادامه داشت...

زین نفهمید لیم چه زورگویانه زین رو فرستاد اتاق عمل

خیلی وحشتناک

نایل که ترسیده بود و اشکاش صورتشو خیس کرده بودن، دستاشو دور گردن لیم حلقه کرد و کمی اونجا موند...چرا...چرا این احساس درستی نمیده؟

protecting him ꗃ ziam ✓Where stories live. Discover now