22. Right Now

2.5K 317 93
                                    

زین لایتنر رو محکمتر به خودش فشار داد. خرس بی گناه هنوز لبخند میزد. اون تو خونه تنها بود و این چیزی نبود که میخواست...و چیزی بود که مدت زیادی ازش دور بود

صداهای عجیبی میشنید...کم کم داشت میترسید...وقتی داشت آروم آروم خوابش میبرد، در خونه محکم باز شد و لیام دوید داخل

"زین...زین زود باش با من بیا"

لیام زود گفت و اونا از خونه خارج شدن...به سمت ماشین لیام دویدن و سوارش شدن. لیام با آخرین سرعت از خونه دور شد. زین ترسیده بود و نفس نفس میزد

"لیام..."

"الان نه"

لیام گفت...زین آب دهنشو قورت داد...میتونست صدای قلبش رو بشنوه که توی گوشاش میزد...پوم پوم پوم...زین یه نفس عمیق کشید. وقتی تپش های قلبش آروم شدن، صدای جیک جیک مانندی شنید...صدا از لایتنر بود

"زین پرتش کن بیرون!"

لیام داد کشید و نگه داشت. زین زود لایتنر رو پرت کرد و لیام ماشین رو از اونجا دور کرد...وقتی لایتنر کنار جاده منفجر شد و موجش تا نزدیکی ماشین زین و لیام اومد، زین از شد تعجب خشک شد. لیام بیرون از شهر نگه داشت...سرشو روی فرمون گذاشت...ترسیده بود...لیام پین، ترسیده بود

تاکید میکنم، ترسیده بود

"چ-چی شد؟"

زین نالید...یعنی...یعنی لایتنری که همیشه کنارش نگه میداشت درواقع یه بمب توی قلبش داشت؟ یعنی...یعنی وقتی اون نفر میخواست زین رو بکشه کافی بود یه دکمه رو فشار بده تا خونه بره رو هوا و زین و لیام کشته شن؟ امکان نداشت! این یه کادو بود! یه کادو!

زین احساس کرد عصبانیت توی رگهاش به جای خون جریان پیدا کرده

"اون کادویی بود که از هری بهم رسیده بود...هری! هری! لیام میفهمی کی؟ هری! اون هریه هری فاکینگ استایلز!"

زین داد زد...انگار خودش هم باورش نمیشد که هری اونو بهش داده باشه

"نه این حتما پاپوشه لی! لیام! لیام یه چیزی بگو! بگو هری عمدا اون بمب رو بهم نداده بود...بهم بگو لعنتی بگو هری گناهی نداره"

زین دوباره داد کشید و اشکاش روی گونه هاش افتادن. لیام سر زین رو بغل کرد و دستاشو گرفت. زین هق هق کرد

"هری بی گناهه...اون...اون نبود که مادرمو کشت...اون...اون نمیخواست منو بکشه لیام قسم میخورم"

زین آروم تر گفت و لیام بوسه ای روی سر زین گذاشت و نفس عمیق کشید...هنوز هیچی معلوم نبود...گوشی زین زنگ زد

"بله؟"

زین بدون اینکه به شماره نگاه کنه جواب داد و این به نفع هری بود

"زین! زین کجایی؟ اگه لایتنر پیشته اونو بنداز دورترین جایی که میتونی...خواهش میکنم خیلی دور! زودباش پسر"

protecting him ꗃ ziam ✓Où les histoires vivent. Découvrez maintenant