(Third Pov)
Englan...Londonقدمای بلند برمیداشت...ذهنش کاملا درگیر اتفاقایی بود که داشت دورو برش میوفتاد
بعد از اینکه پک عمیق به سیگاری که دستش بود زد به اتاق زین برگشت
فکراری عجیبو از سرش خارج کرد
با دیدن زین ب خودش اومدزین-کجا بودی...فکر کردم رفتی
لیام-رفتم قدم بزنم...ناراحت شدی وقتی منو کنارت ندیدی؟
زین-عام نه...نه خب منظورم این بود ک گفتم بی خبر نمیری جایی
لیام-فردا مرخص میشیزین-عااا واقعا؟ خوبه
چند دقیقه بعد پرستار وارد اتاق شدو با پنبه های مخصوص صورت کبود زینو شستوشو داد بعدم به لیام توضیح داد که بعد از مرخص شدنش چجوزی باید این کارو انجام بده
لیام دستی به پشت سرش کشیدو از اتاق خارج شد*******
لیام-زین بیا لباساتو بپوش
زین-لیام برو کنار خودم انجامش میدم...به اندازه کافی سختی کشیدیلیام خنده ی هیستیریکی کرد
لیام-لج نکن مالیک
زین-من شوخی نکردم گفتم برو کنار
لیام اخم کردلیام-منم گفتم بپوش این لباسو
زین-ای بابا مستر پین میشه ول کنی منو
لیام-تو چقدر لج بازی حیف من ک میخوام کمکت کنم بیا بگیر به درکلیام لباسو روی تخت پرت کردو از اتاق خارج شد
با صدای بلندی که شنید با سرعت سرشو برگردوند
با دیدن زین روی زمین با عجله به سمتش دوییدلیام-بیا دیدی خودت میتونی انجام بدی نه؟؟همش باید لج کنی
صدای لیام عصبی و کمی بلند بود...زین حرفی نمیزدلیام با دیدن چشمای مظلوم زین صداشو اورد پایینو اروم از روی زمین بلندش کرد
لیام-ببخشید که داد زدم خوبی؟
زین سرشو با علامت تایید تکون دادلیام-کبدت درد گرفت؟
زین-خوبم الان میتونیم بریم
لیام زیر بغل زینو گرفتو از بیمارستان بیرون رفتنزین دم خونشون از ماشین لیام پیاده میشه و از لیام بابت کارایی که کرده بود تشکر کرد
لیام-زین اگه اینجا راحت نیستی و نمیخوای که مامانت بفهمه
میتونی بیای خونه ی منزین-اوه نه مرسی بالاخره که میفهمه تا الان نایل دهن لق گفته احتمالا
خنده ی کوتاهی میکنهلیام-پس من کارایی که پرستار گفتو برات میفرستم
زین-باشه مرسی بابت همچی
لیام گازشو گرفتو رفت****
لیام یاد حرفای زین افتاد که گفت دنیل رو توی مسابقه دیده
تلفنشو برداشت تا به دنیل زنگ بزنه و بابت این موضوع ازش جواب بخواد که با صدای در از جاش بلند شددرو باز کردو دنیلو دید که پرید بغلش
دنیل-سلام هانی چطوری
لیام-سلام خستم تو چطوری؟