32

1.3K 214 193
                                    

(Third Pov)
England...Bradford

با چونه ی لرزون زین رو صدا کرد و دیگه حتی هیچکدوم سعی نمیکردن تا لیام رو از زین دور کنن.

لیام همچنان دست زین رو گرفته بود و زیرلب باهاش حرف میزد
هری ناراحت و نگران به این صحنه نگاه میکرد و هیچ کاری از دستش برنمیومد.

چندثانیه بعد لرزش بدن زین متوقفش شد و لیام سر زین رو بغل کرد و بوسید.

تریشا نوازش وار دستشو رو گونه ی زین میکشید و به رفتارای لیام نگاه میکرد.

براش عجیب بود که یه پسر به پسرش عشق بورزه و اینطوری نگرانش بشه.

همون موقع ماشین امبولانس رو به روی خونه توقف کرد و زین رو روی برانکارد گذاشتن. تریشا همراه اونا سوار ماشین امبولانس شد چون فقط یه نفر میتونست همراه زین بره.

والتر و چارلی هم پشت سر اون ها راه افتادن و هری و لیام هم سوار ماشین شدن تا دنبالشون برن.

لیام عصبی پاشو تکون میداد و دستشو به پشت گردنش میکشید.
هری نیم نگاهی به لیام کرد و بعد به جاده خیره شد

هری_اروم باش لیام چیزی نمیشه
لیام_نمیذارم زین اینجا بمونه...
هری_باشه باشه فقط لطفا اروم باش

لیام حرفی نزد و نفسشو کلافه بیرون داد.
کمی بعد رو به روی بیمارستان پارک کردن و لیام خیلی سریع کنار برانکارد زین ایستاد.

دستشو گرفت و به چشمای نیمه بازش نگاه کرد.
والتر با اخم بهش خیره بود و از این متنفر بود که لیام به نوه ش دست بزنه.

اما لیام به نگاهای عجیب تریشا و نگاه عصبی والتر اهمیتی نمیداد.
تنها چیزی که براش اهمیت داشت زین بود.

اصلا دلش نمیخواست که زین رو تو این وضعیتش تنها بذاره و نمیگذاشت که کسی هم جداشون کنه.

زین رو داخل اتاقی بردن و همشون پشت در منتظر ایستاده بودن.
لیام و هری کمی دور تر از اون ها ایستاده بودن و به در اتاقی که زین داخلش بود خیره بودن.

دکتر زین وارد اتاق شد و بعد از چند دقیقه با اومدنش همشون به سمتش رفتن و تریشا زود تر پرسید که چیشده.

دکتر با اخمی به تک تک اون ها نگاه کرد و گفت: دوباره حمله ی ‌پانیک داشته. من بهتون گفتم که باید یه محیط ارومو براش فراهم کنید و انگار که این کارو نکردید. با دکتر روانشناسش حرف میزنم احتمالا دوز داروهاشو بالا تر ببره.

لیام_چقدر باید اینجا بمونه؟
دکتر_هروقت سرمش تموم بشه میتونید ببرید.
لیام با اخم نیم نگاهی به والتر انداخت و گفت: حتما میبرمش
دکتر سری تکون داد و رفت.

بهشون اجازه ی ملاقات داده بود و اول تریشا و چارلی رفتن و لیام تا خواست بره والتر با اخمی جلوشو گرفت و گفت: کجا؟

Bruised FingersWhere stories live. Discover now