(Third Pov)
England...لیام بی حرف بهش نزدیک شد و لبشو رو لب زین گذاشت و اروم بوسید
یه بوسه ی با عشق با یه ریتم اروم
البته تا زمانی اروم بود که زین لب پایینی لیام رو گاز گرفت و لیام آخی گفتزین با خنده بوسه ی کوتاه دیگه ای رو لب لیام گذاشت و لیام با لبخندش بهش احمقی گفت
زین کوتاه خندیدو ازش جدا شد...کمی قدم زدن و به کلبه برگشتن
لیام خمیازه ای کشید و به بدنش کش و قوسی دادزین_خسته ای...بخواب یکم
لیام چشماشو با پشت دستش مالید و سر تکون داد
رو تخت دراز کشید و چشماشو بستزین بعد از عوض کردن لباسش کنار لیام دراز کشید و دست لیام رو رو کمر خودش گذاشت
لیام به این حرکت زین با چشمای بسته لبخندی زد و روی موهاشو بوسید
هردو بغل همدیگه یک ساعتی خوابیدنزین زودتر بیدار شد و اروم جوری که لیام از خواب بیدار نشه بلند شد تا یه چرخی تو کلبه بزنه
کلبه ی تقریبا کوچیکی بود و بوی نم چوب به خوبی حس میشد
اشپزخونه ی کوچیکی که با یه اپن جدا میشد و چندتا کابینت کوچولو داشتدستشویی و حموم هم با یه در شیشه ای کنار اشپزخونه بود
یه کاناپه رو به روی شومینه بود و یه تخت دونفره هم گوشه ی کلبه بودزین دستی به موهاش کشید و از کلبه بیرون رفت
به سمت دریاچه رفت و نشستشلوارشو تا زد و پاشو داخل اب برد...خنکی اب حس خوبی بهش میداد
لبخندی زد و پاهاشو تکون دادنفس عمیقی کشید به آب نگاه کرد...دلش نمیخواست از اینجا بره
صحبت کردن با مادرش در این مورد کاملا بی فایده بوداون یقین داشت که اگه به تریشا بگه با لیام رابطه داره چیزی جز جدا شدن نمیگه
پس تصمیم نداشت بگه
حداقل فعلارابطه ی پهانی که مشکلی ایجاد نمیکرد...
لیام خیلی اروم نزدیکش شد کنارش نشست
لیام_کِی بیدار شدی؟زین_چند دقیقه ای هست...
لیام_پاتو بیار بیرون...سردهزین_نه خیلی خوبه...امتحانش کن
لیام_من نمیخوام سرما بخورم
زین_لوسلیام شونه ای بالا انداخت و گفت: برای شام ماهی داریم...دوست داری؟
زین_دوست دارم
لیام_خوبه پس الان برمیگردم
زین سری تکون داد و لیام به سمت کلبه رفت
![](https://img.wattpad.com/cover/216410227-288-k595053.jpg)