33

2.7K 317 267
                                    

(Third Pov)
England...Bradford 

زین با کمک هری از فرودگاه بیرون رفتن و سوار ماشین شدن.
به ادرسی که از اون مامورها گرفته بودن رفتن و به نظر میومد که خیلی هم دور نباشه.

هری چند دقیقه یک بار نیم نگاهی به زین مینداخت تا از حالش خبردار بشه.

زین به بیرون از شیشه ی ماشین زل زده بود و دستاش لرزش خفیفی داشت.

هری لباشو بهم فشرد و سری تکون داد. میتونست درکشون کنه.
فشاری که تو این چندروز به زین و لیام وارد میشد واقعا زیاد بود و شاید اگه کس دیگه ای جاشون بود تحمل نمیکرد و تسلیم میشد.

ادم هایی تو دنیا هستن که این شرایط رو دارن. حتی بدتر از این ها ممکنه سرشون اومده باشه و این دردناکه. هنوز بعد از این همه سال ادم هایی هستن که قدیمی فکر میکنن و اعتقاداتشون به خودشون و حتی عزیزانشون اسیب میرسونه.

هری ماشین رو پارک کرد و دوباره به زین کمک کرد که پیاده بشه. زین لبشو گزید و به هری خیره شد

زین_میتونی حلش کنی اره؟

درحالی که داخل میشدن هری با اخم سری تکون داد و گفت: نگران نباش تو بیست و سه سالته و دیگه اختیارت دست خودته. با میل خودت کنار لیام بودی به پلیس ها هم همینو بگو درست میشه. پدربزرگت از لیام به جرم ادم ربایی شکایت کرده وقتی اظهارات تورو بشنون لیام رو ازاد میکنن.

زین_هیچوقت فکر نمیکردم تا این حد از پدربزرگم بدم بیاد.
هری آهی کشید و حرفی نزد.

بعد از کمی پرس و جو وارد اتاقی شدن و کمی بعد کسی که اظهارات رو بررسی میکرد وارد اتاق شد و به زین و لیام ملحق شد.

+خب گوش میدم.

هری_طبق گفته ی مامورهای شما لیام پین رو به جرم ادم ربایی دستگیر کردین. والتر مالیک پدربزگ ایشون شکایت کردن اما این اشتباهه زین مالیک با میل خودش کنار لیام بود.

همون لحظه در باز شد و سرباز بعد از احترام نظامی گفت: قربان والتر مالیک اومده.

بازپرس با اخم سری تکون داد و گفت: بگو بیاد داخل
هری و زین با شنیدن اسم والتر اخمی کردن و والتر داخل شد
روی صندلی رو به روی اون ها نشست و به زین خیره شد

+نوه ی شما ادعا دارن که با میل خودشون کنار اقای لیام پین بودن
والتر_من شکایتمو پس نمیگیرم

+اقای محترم این ادعای شما غلطه. هیچ مدرکی ندارید.
زین_تمومش کن لطفا. منو نمیتونی با این کارا پیش خودت نگه داری.

والتر_من پدربزرگ توام اختیارت دست منه تو حق نداری از دستورات من سرپیچی کنی.

زین_من بزرگ شدم کِی میخوای متوجه بشی؟ فکر میکنی گناه کردم؟ چرا نمیخوای دست از افکارای قدیمیت برداری؟ بسه لطفا
والتر_ببند دهنتو زین. بلند شو بریم خونه.

Bruised FingersWhere stories live. Discover now