🔴Vote:127
(Third Pov)
England...زین با صدای گرفتش که حاصل بلوجابش به لیام بود گفت:خیلی دوست دارم باشه؟
لیام لبخندی زدو بوسه کوتاهی گوشه ی لب زین گذاشت
قبل از اینکه کسی وارد بشه یا در بزنه لیام لباساشو پوشیدو دستی به موهای نامرتبش که حالا روی پیشونیش ریخته بود کشیدزین هم لباساشو پوشیدو دنبال لیام خیلی اروم راه افتاد
اون درد داشت و به سختی راه میرفتلیام-زین میای پیش من؟
زین-دوست داری بیام؟
لیام-معلومهزین-معلومه که...؟؟
لیام-معلومه که دوست دارم بیای ...اذیت نکن زین
زین لبخند مرموزانه زدو گفت:باشه باشه
لیام-واسه شب چی بخوریم؟!زین-تورو؟
لیام-گاد...زین خیلی نمک شدیا میدونستی
زین-بودم...میتونیم استیک بخوریملیام با لبخند بزرگی لپ زینو کشید...اون هیچ کنترلی رو خودش در برابر زین نداشت
مشخص بود که لبخندش علامت رضایتشه
زین و لیام هردو سوار ماشین شدن و اروم نشستن زین روی صندلی باعث نیشخند لیام میشد.زین کمی توی ماشین چرت زد و وقتی رسیدن لیام بیدارش کرد و داخل خونه شدن
زین-من میرم یه دوش بگیرم توعم تا اون موقع استیکو حاضر کن
لبخند شیطانی زدو به سمت اتاق تا به حموم برهلیام-خیلی نامردی میندازی گردن من...فکر کردم قراره تو درست کنی
زین از تو اتاق داد زد:اوه بیبی میدونم که دسپختت خوبهلیام تیشرتشو دراورد تا بهتر کار کنه که متوجه لاوبایتای روی سینش شد لبخند کجی زدو ماهیتابه رو روی گاز گذاشت
استیکارو از توی ظرف مخصوصش دراوردو توی مواد مخصوصی که از توی اینترنت دراورده بود گذاشت تا مواد به خوردش بره و طعم بگیره دقیقا همون طعمی که زینیش دوس داره
زین غذاهای تند دوست داشت...زین در حالی که موهاشو با حوله ی کوچیکی خشک میکرد از حموم بیرون اومد به اشپزخونه رفت
چهره ی اشفته ی لیامو از طرح ایینه بغله یخچال دیدزین-بیبی؟چیشده
لیام-ببخشید زین اما استیکا با این که توش نپخته ولی بیرونش میسوزهلیام با چهره ی اویزونی گفت
زین نگاهی به استیکای تقریبا سوخته ی توی بشقاب انداخت و قهقهه ای زدلیام حالت پوکری به خودش گرفت و که دندوناشو روی هم سایید
لیام-زین؟شوخیت گرفته من اعصابم خورده بعد تو میخندی؟ این چیه اخه؟