یادداشت پنجم: خیانت

661 9 2
                                    

   نمی‌دونم چه مرگم شده که دلم خواسته دوباره این ماجرا رو مرور کنم. نوشتنش چیزی جز درد و ناراحتی برام نمیاره. امّا خب، یه وقت‌هایی هم خوبه که بشینی با خودت دو دو تا چهارتا کنی و بفهمی چی باعث شد اصلا تو بشی این آدم امروزت.
نه، یکوقت فکر نکنین از خودم و کارهایی که کردم و این همه خدمتی که به دختر و پسرهای جوون کردم پشیمونم. ماجرایی که امّا حالا میخوام ازش بنویسم فصل مهمی از زندگی من بوده. هرکسی توی زندگیش خط قرمزهایی داره که نباید از اون عبور کنه. و اگر دیگران همینطور مثل گاو سرشون رو بندازن پایین و مرز این خط ها رو واست تعریف کنند، تو باید خیلی گاوتر باشی اگر آدمشون نکنی. حتا اگر اون آدم نزدیکترین کس خودت باشه.
آره، موضوع درباره شوهر سابقمه.
اصلا جرقه‌ی شوهر "سابق" شدن رو همین ماجرا زد. شوهری که با نهایت مهربونی‌هاش و عشق و زحمتی که روی دوشش بود، می‌تونست برام معنای کل دنیا رو داشته باشه. واقعا مسخره است. حالا که ازش مینویسم تازه میفهمم یه حرکت اشتباه چقدر همه معادلات رو به هم میزنه. آره ... چی میگفتم؟ اصلا هنوز شروع نکرده بودم. هر لحظه که قلم به دست میگیرم چهره‌ی اون دختر به یادم میاد. چشم‌ها و حالت ابروهاش مثل پاندول ساعت جلوی هر لحظه‌ام حرکت میکنن. چطوری تمرکز کنم؟

اگر درست یادم بیاد، فرناز اون موقعکارِ خونه رو انجام میداد. هفته‌ای یکبار میومد و من تا میتونستم ازش کار میکشیدم.حموم، دستشویی، آشپزخونه، اتاق‌ها، بالکن، و خب پول خیلی خوبی هم بهش میدادم. دخترخیلی خوبی بود. سر ساعت میومد، سر موقع هم بساطش رو جمع میکرد.

Mistress Roxanne Diaries | خاطرات میسترس رکساناDove le storie prendono vita. Scoprilo ora