یادداشت چهارم : قسمت دوم

734 14 0
                                    

پیرزن مامور، چند ثانیه‌ای هاج و واج نگاه کرد، بلیط رو گرفت و زیر دستگاه اسکَنرش قرار داد تا چک کنه.
«بسیار خوب ...» این رو گفت و باز دوباره نگاه تند و تیزی تحویل دختر داد و چیزی هم زیر لب زمزمه کرد.
کمتر از چند لحظه، دوباره آرامش و سکوت و سرعت قطار، تنها چیزهایی بودند که آدم می‌تونست ببینه و بشنوه. من توی این فاصله به انتهای واگن رفتم و دو تا نوشیدنی سفارش دادم. چیزی نگذشت که دوباره سر و کلّه‌ی اون مامور پیدا شد و خطاب به من گفت:
«واقعا، حیفِ خواهرزاده‌ی شماست. ما این مشکل رو چند هفته است که باهاش داریم. بهش گفته بودم اگر یکبار دیگه بدون بلیط سوار بشه تا یکسال حق سفر با راه‌آهن سراسری رو نداره ...» و بدون اینکه منتظر جواب من باشه، به راهش ادامه داد.

جالب شده بود. حالا بیشتر از همیشه کنجکاو بودم ببینم چه خبره. از طرفی، قضیه داشت خودش جور دیگه‌ای پیش میرفت.
مثلا، وقتی دوباره پیش "خواهرزاده‌ی" جعلی خودم برگشتم، دور و برش رو نگاه کرد، بلند شد و با همون لهجه‌ی عجیب انگلیسیش گفت: «ممنونم ...»
گفتم: «همه‌چیز مرتبه؟»
«آممم ... بله.»
«آخ، منو ببخشید خانومِ جوان. بی‌ادبیِ منه که خودم رو معرفی نکردم. رکسانا هستم.»
دستش رو بعد از اینکه چند ثانیه‌ای به طرفش دست دراز کرده بودم جلو آورد و خیلی با مکث فشار داد.
«منم ... آریانا.»
«آریانا؟ واو. چه اسم قشنگی. می‌دونید ریشه‌ی اسمتون کجاییه؟»
«آممم، ببینید، من واقعا ... واقعا نمی‌دونم شما چه فکری درباره من می‌کنید. داستانِ من اینه که اصلا نمی‌خواستم این اتفاق بیافته. یعنی ... ببینید ...»
«ریشه‌ی اسمتون ایرانیه.»
سکوت کرد.
من ادامه دادم: «و این ... این خیلی جالبه. چون حتی لهجه‌ای که شما حرف می‌زنید من رو یاد هموطن‌های خودم میندازه ... شاید واسه همینه که جسارت کردم و پیش مامور دروغ گفتم.»
دخترک همچنان سعی میکرد با انگلیسی حرف زدن، این گفت و گو رو پیش ببره. آدم یکوقتی کسی رو خر فرض می‌کنه، کارش پیش میره، و آب از آب تکون نمیخوره. ولی وای از وقتی که طرف مقابلت بفهمه داری خر فرض میکنیش و بیخودی سرش رو کلاه میذاری. وای به حال هر کثافتی که اینطوری با من رفتار کنه.
ولی میدونید؟ این بار اصلا به روی خودم نیووردم. سیگارم رو روشن کردم و گفتم دوتا نوشیدنی برامون بیارن. خب؟ مامورها هم باید باورشون میشد ما واقعا باهمیم. گفتم ببینم چقدر حاضره چرت و پرت تحویل بده و کِی بالاخره از پا درمیاد. خدا رو چه دیدی، شایدم اصلا اشتباه میکردم. خیلیا اسمشون آریاناست و نمیدونن ایران اصلا کدوم قبرستونی هست!

Mistress Roxanne Diaries | خاطرات میسترس رکساناWhere stories live. Discover now