دروغ.
تنها کلمهای که بهش فکر کردم "دروغ" بود. یکجوری انگار حروف فارسیاش توی ذهنم نقش بست، دهنم تلخ مزه شد و بیشتر از همیشه احساس خستگی و ناراحتی کردم.
شاید از همون سالها، از همون موقعها بود که اینقدر نسبت به دروغ گفتن و دروغ شنیدن، احساس غریب و منزجرکنندهای در من پیدا شد. جوری که بازتابش در رفتارم به وضوح قابل دیدن بود. نه ... چرا باید یک غریبه، که پیش از این هم کوچکترین ارتباطی با من نداشته، صبح یکروزِ عادی با خواستهی خودش به دفتر من میومد و یکساعتِ تمام دروغ میگفت؟
به حالت چهرهاش فکر میکردم. به حالت چشمهاش وقتی ازش پرسیده بودم که با کی قرار داشته و اون به زمین چشم میدوخت، با صدای ضعیف و خجالتزدهای افکارش رو هجی میکرد، و من سعی میکردم از لای اصوات نامفهومِ جملههاش، یک کلمهی درست و حسابی دربیارم.
امّا چرا؟ چرا باید دروغ میشنیدم؟
تمام یکساعت و نیمی که پیاده روی میکردم، به این چرا و چگونهها گذشت ... به خودم اومدم که خیلی دورتر از فضای دانشکده قرار گرفته بودم. جایی شبیه به خیابون اصلی، حالا شاید بیست دقیقهای با دانشگاه فاصله داشتم. لعنتی ... من از کِی تابحال اینقدر حساس و عصبی هستم؟ امّا تقصیر من نیست. اینکه دیگران دروغ میگن و کثافتکاری میکنند، چطور به من و مسئولیتهای زندگیم ربط پیدا میکنه؟ به درک! میتونم تصور کنم که اصلا با خانوم ادریان حرف نزدم و چیزی از کثافتِ ماجرا برام روشن نیست ... حالا انگار حتی انگیزهی قوی تری برای درمان این پسرک هوسباز دارم.
![](https://img.wattpad.com/cover/229301428-288-k365263.jpg)
YOU ARE READING
Mistress Roxanne Diaries | خاطرات میسترس رکسانا
Fantasyخاطرات رکسانا، مجموعهای از وقایع روزگار و اعترافات این پزشک سادیست است. او که سبکِ زندگیِ عجیب و تابویی را برای خود برگزیده، تلاش میکند تا گزارش دقیقی را از زندگیِ جنسی خودش ثبت کند. خاطرات میسترس رکسانا، پرطرفدارترین داستان مستر آلن است که انتشار...