تشکر نکن

381 9 0
                                    

گفتم: «خب ... کار من بسیار واجب تر از خودمه. نه، من دروغ رو به این سر و سادگی‌ها نمی‎بخشم. هرچقدر هم که توی دنیای خودت کارت منطقی بوده باشه... از نظر من یکی از چیپ ترین روش‌های جلب توجه رو داشتی. امّا اگر موضوع اعتیادت جدی باشه، باید روش کار کنیم. وقت زیادی هم نداری. این موضوع شخصیمون رو کنار میذاریم، و من تا زمانی که درمانت تموم نشده باشه، بهش فکر نمی‌کنم.»

«واقعا ... واقعا نمی‌دونم چطوری باید از شما تشکر ...»
«من هیچ کاری نکردم هنوز. تشکر کردن فقط به ابعادِ مریضِ شخصیت فاسدت اضافه می‌کنه. اینکارو نکن. بجاش خوبِ خوب به حرفای من گوش بده که دیگه دلم نمیخواد یک صدم ثانیه از وقتم رو تلف کنی.»

تقویمِ دست‌نویسش رو پاره کردم و بلافاصله گفتم:
«از اول ... آخرین بار کِی جق زدی؟»
«امروز صبح ... نه ... صبح دوبار ... قبل اومدن به اینجا هم یکبار.»
«آهان ... حالا شدی یه پسر خوب. پس نتونستی جلوی خودت رو بگیری؟»
«نه، دکتر.»
«و فکر نمیکنی اومدن پیش من باعث میشه بیشتر تحریک بشی؟»

سکوت کرد و دوباره در لاک خودش فرو رفت.

«با توام! لیام ...»
«اوه، ببخشید ...»
«سخت بود سوالش؟ بذار اینطوری بگم: وقتی منو میبینی دلت نمیخواد جق بزنی؟»
«راستش ...»
«من ناراحت نمیشم. بگو.»
«بله ...»
«بله چی؟»
«بله، میخوام جق بزنم. دوس دارم تصور کنم که باهاتون سکس دارم.»
«حتی الان؟ الان که سه بار از صبح فعالیت داشتی؟»
«بله، فرقی نمیکنه.»
«نه، این عادی نیست. باید معاینه بشی.»

میدونم دارید به چی فکر میکنید ... آیا من اصلاً اجازه داشتم در چنین فضایی، معاینه‌ی فیزیکی انجام بدم؟ آیا اصلا بلد بودم؟ سعی می‌کنم خیلی درباره‌ی ریسکی که این کار داشت ننویسم. ولی مطمئناً یه میسترس میدونست باید چطوری از پس ارگاسم یه جوجه پسر دانشگاهی بربیاد ... مگه نه؟

«پاشو وایسا.»
مطمئن شدم که درِ دفتر قفله. نمی‌شد بیشتر از این ریسک کرد و نیم ساعت از وقت جلسه هم رفته بود. امّا من بیشتر از اینکه بخوام سلطه‌گریِ جنسی داشته باشم، برام مهم بود بدونم دلیل اینکه این پسر تا به این اندازه استقامت جنسی داره چیه. این رو به تجربه می‌دونستم که پورنِ بد، تخیل ضعیف، و چیزی که تمرکز رو هنگام عمل جنسی خدشه‌دار می‌کنه، دقیقاً مثل سکس بد و ناقصه. ارگاسمِ کامل نشدن خودش دلیل خیلی روشنی برای تحریک دوباره و ور رفتن دائمی با بدنه. ولی آیا فرضم درست بود؟

«ازت میخوام خجالت رو کنار بذاری، شلوار و شورتت رو دربیاری تا من بتونم معاینت کنم.»

مردها شاید این رو نفهمن، ولی دخترا خوب میدونن وقتی کسی عاشق و دلباخته‌ی شماست، خیلی راحت می‌تونید اراده و رفتارش رو کنترل کنید. مهارت خاصی نمیخواد، کافیه فقط طرف عقلش رو برای مدتی بسپاره لای پاهاش ...

گفت: «اینطوری؟»
«بیشتر ... گفتم کامل شورت و شلوارت رو دربیار، لیام. چند بار تکرار کنم؟»
«ببخشید ... درسته ...»

Mistress Roxanne Diaries | خاطرات میسترس رکساناKde žijí příběhy. Začni objevovat