۱۳

843 238 16
                                    

"تو...."

کیونگسو حرفش رو خورد ولی فحشهایی که از طریق چشمهاش و نگاه اخمالودش ارسال می کرد به صورت تمام و کمال توسط چانیول دریافت می شد.

ساعت چند نصفه شب بود؟ و اونا الان دقیقا کجا بودن؟ چانیول چیزی نمی دونست.
فقط می دونست نیم ساعتی شده روی این‌ نیمکت چوبی خشک توی این پارک‌ نیمه‌تاریک‌ هوشیار شده و داره به کیونگسو نگاه می کنه.

همه اش تقصیر مامانش بود.

چانیول از اولشم مطمئن‌ بود این دعوت یه دامه و وقتی برن احتمالا قراره توسط دوستای مامانش که چند تا خانم میانسال منحرفن و میخوان به بهانه های مختلف لمسشون کنن، محاصره بشن.

ولی‌ با اینکه چانیول اولش بشدت نگران عکس العمل کیونگسو بود، اون خیلی کول برخورد کرد و به همه ی اون زنای خانه دار ادای احترام کرد و در جواب لاسهاشون فقط لبخند زد‌ و به همه شون امضا داد.

(مهم ترین ویژگی کیونگسو که قابل احترامه همین خودداری فوق العاده اشه)

رفتار کیونگسو اونقدر عالی بود‌ که چانیول خبط و خطای خودش واسه گول زدنش رو فراموش کرد و خودشو به دست دوستای مامانش سپرد و کمتر از یه ساعت دیگه مست و پاتیل از گردن کیونگسو آویزون شده بود.

معلوم نشد دقیقا کی و چطوری دعوا و بزن‌بزن بین خانمها شروع شد‌ ولی یه طرف این دعوا، مامان بزن بهادرش بود که مث یه فیل نعره می کشید.

تو اون‌ بلبشو چانیول فقط‌ می تونست جیغ جیغ خانمها رو بشنوه و به حافظه بسپره ولی از پردازششون توی مغزش عاجز بود.

(دی او با پسر فاسد تو فرق داره.. اون‌ فقط با دخترا می خوابه!)

_خفه شو! پسر من دوست پسر بین المللیه.. و دی او هم قطعا قرار نیست با توی عجوزه بخوابه!

(هه، دوست پسر بین المللی؟ عکساش امروز با اون پسره قدکوتاه درومده... فقط منتظر باش ببین کی قراره اینا رو لخت توی یه تخت دستگیر کنن!)

_توی عقب مونده فرق بین شیپ و واقعیت رو نمی فهمی! چون تو نفهمی! نفهم!

(ازش‌ فاصله بگیر پسره ی دراز! تو نمیتونی به پسرا نگاه سالمی داشته باشی..بیا... خودم یه رستوران بهتر می برمت)

_رستوران بهتر؟ نکنه دکه ی دوکبوکی فروشی بابای دونگی رو میگی؟ من ساده ام‌ که هنوزم شما پایین شهریا رو آدم حساب می کنم... دستشو ول کن زنیکه ی سلیطه!

چانیول واقعا گیج بود و به کیونگسو که با چشمای وحشتزده و گونه های بشدت سرخ بین زنها دست به دست می شد‌ نگاه می کرد.

اون زنا... اون‌ زنای حقه باز... اونا می خواستن‌ کیونگسو رو اذیت کنن و احتمالا این‌ یه نقشه‌ بود واسه اینکه ببرنش جاهای بد و معصومیتش رو بگیرن.

اون‌‌فقط می خواست مهمونش رو نجات بده و صداش‌ احتمالا خیلی بلند‌ بود.
"خاموش!
کیونگسو هیچ جایی نمی ره، اون دوست پسر داره"

و قبل‌ اینکه‌‌ بیهوش بشه به سینه اش کوبید.

 Everyone's BOYFRIEND (Completed)Where stories live. Discover now