۱۸

836 239 10
                                    

این از معدود وقتایی بود که چن توی خوابگاه بود و چانیول از صمیم قلب راضی بود‌.

غیر از پسرایی که محل سگ بهش نمی دادن و کای که از بس مارموز بود و نگاههای معنی دارش اعصاب چانیول رو خورد میکرد، (و چانیول رو واسه دردو دل باهاش بارها و بارها به گه خوردن می انداخت)
فقط مینسوک و چن بودن که نسبت بهش رای ممنتع داشتن و رابطه شون عادی بود.

البته مینسوک رو هم باید فاکتور می گرفت. چون همون روز اول تکلیفشو باهاش یه سره کرد و گفت فقط درصورتی حاضره وقت گهربارش رو هدر چانیول کنه که باهاش شیپ شه!

(چانیول‌ ترجیح می ده مث رابینسون کروزوئه تموم عمرش رو توی یه جزیره تنها زندگی کنه اما مخاطب عشوه های خرکی مینسوک نباشه_ چن صبر والایی داره و اگه چانیول بجاش بود تاحالا خودشو از دره پرت کرده بود!)

چن مثل یکساعت گذشته تکون دیگه ای به بدنش داد و غرق در گوشی اش یه لبخند یه وری دیگه زد.

چانیول اونقدر این مدت تنهایی کشیده بود که همین که بدون چشم غره در سکوت کنار چن مینشست،  واسش کلی ارزشمند بود.

برای همین بود که از اکسو متنفر بود.

اونها همدیگه رو داشتند. پشت هم بودن و در غم و شادی هوای همو داشتن. و چانیول واقعا حس یه موجود به درد نخور  دوست نداشتنی و دور ریختنی  رو داشت.

خیلی خسته خودش رو به دستشویی رسوند تا یک کم فک کنه و به افکارش سر و سامون بده.

کسی نمی دونست ولی اون اخیرا یه آپارتمان خریده بود و قرار بود خیلی زود به اونجا نقل مکان کنه.

(احتمالا اینطوری بقیه یه نفس راحتی می کشیدن و این جو معذب کننده از بین می رفت.)

فقط یه حسرت بزرگ داشت و اونم کیونگسو بود و تصمیم جدی داشت‌ واسه اینکه از دلش دراره.

موبایلش رو گرفت‌ و پیام آخرش به کیونگسو رو نگاه کرد.یه قلب شکسته بعد هزار تای دیگه که همشون هم بدون جواب بودن.

عزمش رو جزم کرد و شروع کرد به تایپ کردن.
(کیونگی... بدترین دوستت رو ببخش...دیگه این آدم بی لیاقت رو توی خوابگاه نمی بینی.)

به ثانیه نکشیده صدای داد و فریاد کیونگسو رو شنید و مشتهایی که به در دستشویی می کوبید.
"احمق چیکار می‌کنی؟ درو وا کن! یکی این درو بشکنه!!"

با اضطراب نگاهی به چهره ی خودش تو آینه و به صفحه ی موبایلش انداخت.

بازم گند زده بود؟!
  

 Everyone's BOYFRIEND (Completed)Where stories live. Discover now