احتمالا اگه چانیول پیش یه فالگیر می رف بهش می گفتن که در تقدیرش نوشته شده که دور و بری هاش همیشه بزننش و بهش زور بگن.
(تو کل زندگی چانیول به جز آیدل شدن که انتخاب خودش بوده، بقیه ی مراحل زندگیش رو به زور کتک پیش برده بود و در این زمینه نسبتا آبدیده شده بود!)
اون شب بعد اینکه از بزرگترین دوراهی زندگی ش (بعد از انتخاب رشتهی دانشگاهش) سرافراز بیرون اومد و بدون اینکه از ترس کیونگسو خودشو خیس کنه، در دسشویی رو باز کرد،
چشمای قرمز و صورت برافروخته ی کیونگسو شوکه اش کرد.جونمیون واسه ضبط یه ریلیتی شو رفته بود و قرار بود دیر وقت برگرده ولی سهون و کای و مینسوک و بقیه ی اعضای توی خوابگاه پشت سر کیونگسو بودن و حتی چن از گوشی نازنینش دل کنده بود و با نگرانی صحنه رو نگاه می کرد.
یه لحظه به ذهنش خطور کرد از فرصت نهایت سواستفاده رو بکنه و خودشو به موش مردگی بزنه و ادای افسرده ها و خودکشی کننده ها رو در بیاره و کلی بهشون عذاب وجدان بده،
ولی نیمه ی عاقل مغزش توجیهش کرد که احتمال اینکه کیونگسو بعد فهمیدن قضیه نصفش کنه خیلی بیشتره.
بنابر این همه چیو بهشون توضیح داد و گفت قضیه چیزی نبوده کهکیونگسو فکر کرده.
چانیول توقع اینو داشت که فورا کتک بخوره.(هرچی هم نباشه در این زمینه پیشکسوت بود و کلی تجربه داشت!)
ولی واقعا توقعشو نداشت که لابلای مشتهایی که کیونگسو بهش می زنه... آروم آروم بیاد و بغلش کنه... و در حالی که دماغشو به لباس چانیول می مالونه تو بغلش گریه کنه.
"فکر کردم خود عنترتو کشتی و مارو از شرّت نجات دادی.."
کیونگی... پسر همیشه بداخلاق..
چانیول همیشه مطمئن بود پشت این چهره ی جدی یه فرشته ی احساساتی نشسته و الان هم واسه این بصیرت و درایتی که داشت به خودش افتخار می کرد!
و این که این فرشته الان حسابی نگرانش بود، حس غلغلک عجیبی رو توی دلش می انداخت.
بازوهاشو دور شونه های دوست داشتنی کیونگسو حلقه کرد و اونو به خودش چسبوند.
و آروم سرشو بوسید.
و چشمهای نگران و حسود پسر موقهوه ای که کمی عقب تر ایستاده بود و نگاهشون می کرد رو ندیده گرفت.
YOU ARE READING
Everyone's BOYFRIEND (Completed)
Fanfictionیه آیدل هیچ وقت نباید با کسی بره توی رابطه. چون اون دوست پسر همه است. #چانبک #هپی_اند #فلاف