2

1.4K 340 26
                                    

این فرق بین رویا و واقعیته‌.

وقتی چانیول یه نوجوون بود و تو کلاسهای موسیقی شرکت می کرد، تو سرش کلی رویاهای رنگی رنگی داشت که در راسشون هم دختر بازی بود‌.

تموم اون سختی ها، شب بیداریا، رژیم گرفتنا، ورزشا... همه به این امید بود که یه آیدل خفن بشه و بعدش بتونه کلی دوست دختر بگیره‌.

حتی بخاطر همین‌کور سوی امید، وقتی اول دبیوت با دوست دخترش به هم زد ککشم نگزید..
(هی مرد! تحمل کن...فقط یک کم دیگه...)

کی فکرشو می کرد یه روزی مجبور بشه تموم
وقتشو با ۱۱ تا نره خر بگذرونه که در راسشون اون پسره ی بی‌کلاس نچسبه که ملکه ی عذاب چانیول شده؟ 

چانیول سرشو بیشتر توی بالشتش فرو کرد تا صدای اونها رو نشنوه‌‌.

قطعا بازم با شیومین و کای و چن  تو آشپزخونه دور همی گرفته بودن و بکهیون هم مثل همیشه داشت یکی از نامه های فن ها رو بلند بلند می خوند و می خندید.

(اوه...اوپا... تو خیلی کاملی...باید مرد من بشی...)

چانیول داد زد و فحش داد:
"واقعا نمی خوای خفه بشی؟ شاید بعضی ها مث شما بیکار نباشن و بخوان فردا زود بیدار شن."

صدای بکهیون بلندتر بود:
"شات آپ بیبی... فقط بتمرگ." 

و صداش مث سوهان دوباره روح چانیول رو خراش داد.
"کمالش تو کونم...شرط می بندم این پسره ی پاپرانتزی هرچقدرم خم بشه چیزش به چیز دختره نمی رسه."

چانیول فقط تونست با عصبانیت لباشو به هم فشار بده و به صدای خنده ی خفه ی اون گَنگ بی ادب گوش بده.

دروغ نبود اگه می گفت تو این جمع غیر از اعضای چینی که واقعا باکلاس بودن، و جونمیون که هم عاقل و هم از یه خانواده ی متشخص بود و البته کم و بیش کیونگسو که یه پسر کمرو و دیرجوش بود، بقیه بویی از تربیت نبرده بودن،

بخصوص بکهیون،
گل سرسبد داهاتیا، و بدون شک اشتباه مسلّم لی سومان که‌ نه هنر خاصی داشت و نه چهره ی درست و حسابی و وجودش توی اکسو مث یه سوال بدون جواب بود.

 Everyone's BOYFRIEND (Completed)Hikayelerin yaşadığı yer. Şimdi keşfedin