۳۶

802 237 25
                                    

بکهیون‌ دوستش داشت؟
بکهیون واقعا دوستش داشت؟

بهش فکر می کرده و تموم این‌ سالها دلش می خواسته با هم باشن؟

سرشو زیر آب سرد دستشویی گرفت‌ تا گوشها و گونه های قرمزش که مث کوره می سوختن رو خنک کنه.

احتمالا حتی کیونگسو که به نسبت چانیول هم حضور کمتری تو خوابگاه داشت این رو فهمیده بود و بخاطر همینم رابطه نداشتنشونو توی گروه اعلام کرده بود.

حس بی قراری دیوانه واری داشت و حس می کرد اگه الان نره پشت بوم و داد نزنه می میره.

وقتی جونمیون بهش گفت رابطه ی اون و تهیان لو رفته بوده و یه خبرنگار میخواسته با عکسای اونها از اس ام اخاذی کنه خیلی شوکه شد.

ازون شوکه تر وقتی شد که فهمید لی سومان تشخیص داده بود که بخاطر آینده ی آیدل آتیه دارش که نگاههای زیادی رو به خودش جلب کرده و قرار بود سود سرشاری رو نصیب کمپانی کنه یکی‌ دیگه باید خودشو قربانی کنه،

و اون کسی نبود جز بیون بکهیون.

جونمیون تعریف کرد که چطور رابطه ی فیک‌ بکیهون و تهیان آسیب زیادی به بکهیون زد و بخاطر هیت هایی که می گرفت تا مرز خودکشی هم رفت.

چانیول بعد اون اتفاق هیچ وقت با تهیان صحبت نکرد و همه چی رو تموم شده می دید و بنابراین از هیچ چی خبر نداشت.

حس می کرد فاصله ی زیادی تا دیوونگی نداره. این حجم از اطلاعات واسه ی مغزش زیادی بود.

خودشو روی کاناپه ولو کرد و با چشمایی که وحشتناک می سوخت به جونمیون نگاه کرد. لیدر نازنین گروه که علیرغم اینکه از چانیول بدش میومد بخاطر بکهیونی عزیزش اومده بود و اسرار رو فاش می کرد.

"چرا اینا رو به من می‌گی؟"

جونمیون گیج بهش نگاه کرد.
"واسه اینکه بدونی تو این وسط قربانی نیستی. بکهیون خیلی زجر.."

تو حرفش دوید.
"چرا بکهیون این کار رو کرده؟ می خوای بگی بخاطر دوست داشتن من خودشو قربانی کرده؟"

جونمیون ابروهای نگرانش رو بالا انداخت و با پلک زدن تاییدش کرد.

"و تو اومدی من احمق رو از احساسات پاک بکهیون مطلع کنی تا بیشتر از این آسیب نبینه؟"

چانیول‌ حس می کرد به صورت ناگهانی تمام انرژی بدنش تخلیه شده.

در طی کمتر از چند ماه از یه پسری که یه دوست دختر عالی داشت، به پسری تبدیل شده بود که حس می کرد عاشق یه پسر دیگه است.

تو این هفته های اخیر بزرگترین نگرانی اش واکنش مادرش بود و توی دلش خدا رو شکر می‌کرد که بکهیون ازش بدش میاد وگرنه معلوم نبود چه غلطایی بخواد بکنه.

ولی امشب، اون پسری بود‌ که یه قدم به عشقش نزدیک و صد قدم دور شده.

بکهیون..کسی که بی نهایت خودخواهه.. اونقدر خودخواه که چانیول رو لایق این نمیدونه که مث آدم حرف دلشو بهش بزنه...کسی که بدون اهمیت دادن به نظر چانیول در مورد مسائلی که صد در صد به چانیول مرتبط هستند دخالت می کنه و جلوی بقیه نقش یه عاشق دلخسته رو بازی می کنه.

کسی که خودشو قربانی عشق بیشعورش کرده و در مقابل چانیول رو تبدیل به اون احمق نفهمی کرده که همه ازش متنفرن.

"من بخاطر همه ی سختی هایی که بکهیون کشیده متاسفم،
ولی‌ نمیتونم‌ برای احساساتش کاری کنم."

و قبل اینکه از جاش بلند شه تا بدن لرزونش رو بکشونه به اتاقش با ته مونده ی انرژی اش غرید.
"چون من گی نیستم."

 Everyone's BOYFRIEND (Completed)Where stories live. Discover now