۴۰

1K 241 54
                                    

کای به سطح جدیدی از رابطه و همینطور خویشتنداری رسیده و حتی زیر شکنجه های جونمیون هم اقرار نکرد که اون شب کجا بوده.

کیونگسو دوباره برای فیلمبرداری از سئول خارج شده بود و البته قبل رفتن یادش نرفت که دوباره اعلام کنه هیچ گونه رابطه ای ولو در حد شیپ با چانیول نداره و اگه یبار دیگه چنین مضخرفاتی تو خوابگاه بشنوه طرف مقابلش رو بعنوان عروس مادرش می بره خونشون.

(البته که شیومین کاملا از این ایده استقبال کرد و گفت حاضره در این زمینه فداکاری کنه!)

سهون رابطه شو با چانیول محکم تر کرده. اون آرزو داره یه روز مثل هیونگش یه مرد قوی و با شعور باشه و بتونه بره چین و بخاطر همه ی اشتباهاتش از لوهان معذرت خواهی کنه.

جونمیون شبها با لی تماس تصویری می گیره و گزارش‌ روزانه می ده.
(بخصوص  که بعد رابطه ی چانبک خیلی به خودش افتخار می کنه و دلش میخواد همه بدونن اون چه نقش عظیمی در این امر داشته)

بنظر چانیول این کارش خیلی مامان طوره ولی جرات نداره به جونمیون چیزی در این مورد بگه.

چن هنوزم منفور شیومینه (شیومین همیشه افسوس عمر از دست رفته شو می خوره که به پای چن هدر شد)
ولی چن دنیا رو به کونش گرفته،  اون یه دوست دختر یواشکی داره و از قرار معلوم رابطه شون خیلی جدیه.

بکهیون اصرار داره چانیول ببرتش رستوران مامانش تا بتونه روی گیتار بابای چانیول بنویسه (پدرشوهر!)

اون هنوزم بخاطر اینکه اولین بار چانیول یکی‌دیگه رو برده رستوران‌ مامانش، کینه داره و اگه این واقعیت که اول چانیول بهش اعتراف کرده و التماسش کرده که رابطه داشته باشن نبود تا حالا از غصه مرده بود!

(چانیول هنوزم‌ استرس اینو داره که چطور به خانواده اش بگه چانبک ریله، گرچه باباش آدم منطقی و سازگاری هست ولی مامانش قطعا نصفش می کنه.)

تماس تصویری‌ کریس‌‌ رو قطع کرد و نفس راحتی کشید.
اگه این همه سال که تو این گروه بود حمایتها و دلداری های کریس رو نداشت قطعا نمی تونست ادامه بده.

اون وقت هیچ وقت نمی فهمید داستان از چه قراره و ماجرای چانبک هنوز شروع نشده تموم می شد.

گوشی شو توی جیبش فرو کرد و روی مبل لم داد، اما صدای بکهیون که داشت توی تراس با تلفن حرف می زد مو به تنش سیخ کرد.
"آره مادر شوهر! ما همین امشب بهتون سر می زنیم!"

خوب...اینم از سرنوشت این زوج عاشق که بالاخره به هم رسیدن! خودم می دونم که از خنگول بازیای چانبک هرچی هم بنویسم بازم کمه... ولی بالاخره هر شروعی یه پایانی داره.(غیر از چانبک که امید به خدا قراره تا ظهور امام زمان ادامه داشته باشه!)

افتر استوری؟ قطعا! کلی چیز میز درمورد اکسو هست که قراره از نگاه چانیول ببینین.(صفحه بزنید)

اگه از این داستان خوشتون اومد ووت و کامنت فراموش نشه، و حتما به ریدینگ لیستاتون اضافه کنید تا بقیه ی دوستامونم ببینند.

و اگه از سبک نوشتن من خوشتون میاد بهتون پیشنهاد  می کنم حتما منو فالو کنید تا اطلاعیه داستانهای جدید براتون بیاد.(و همینطور باعث میشه من حس شاخ بودن بهم دست بده و تشویق بشم بیشتر بنویسم!)

بووووووس بر لپای گلگلیتون!

 Everyone's BOYFRIEND (Completed)Where stories live. Discover now