۳۲

750 231 12
                                    

چانیول به جمعیت توی هال که دور بکهیون نشسته بودن و همزمان با ورود اون، سرشون رو بالا آوردن نگاه کرد.
"اومدم بقیه ی وسایلمو ببرم."

و بدون اینکه به بکهیون نگاه کنه تاکید کرد.
"بخصوص شورت زرده"

جونمیون بهش چشم غره رفت و لباشو با عصبانیت فشار داد.

کای ریز خندید و به چانیول اشاره کرد.
"این یعنی چانیول واقعا بکهیون رو تحریم کرده!"

چانیول زیر چشمی به بکهیون نگاه کرد.
رنگ پریده و لاغر بود و معلوم بود روز ای سختی رو پشت سر گذاشته.

اون دست به سینه نشسته بود و با اخم به لیوان آبمیوه اش خیره شده بود‌ و حتی یه نگاهم به چانیول ننداخت.

بکهیون همیشه اینطوری بوده.‌
لج دَرار و مستبد.
کسی که توی سکوت هر غلطی دلش می خواد می کنه و توقع داره بقیه دنبالش باشن و پیگیر حال خوب و بدش.
(و متاسفانه بقیه کاملا در این زمینه باهاش همراهی می کنن)

بدون اینکه چیزی بگه به سمت اتاق مشترکش با بکهیون رفت.
(یه چیزی توی قلبش قِل می خورد، خیلی عجیب بود که با وجود رابطه ی گندشون، این همه سال توی یه اتاق مشترک‌ زندگی کرده بودن)

کشوها رو یکی یکی‌ باز کرد و دنبال چیز میزاش گشت. یه لنگه جوراب... شالگردن قدیمیه...کفشای آدیداسش که خیلی اتفاقی با کفشای بکهیون ست بودن...

بغض گلوش رو فشار می داد.
از بعد از ظهر که با دارا بحثش شد و اون متهمش کرد که توی خواب بکهیون رو صدا می زنه تا الان این بغض لعنتی رو تحمل کرده.

چرا هیچ کی درکش نمی کرد؟
چرا دارا نمی فهمید اون فقط نگرانه پسریه که بیشتر از چهارسال باهاش هم اتاقی بوده؟

چرا جونمیون باهاش بداخلاق بود و توقع داشت چانیول بره عیادت پسری که تو مستی شم ازش متنفره.. مگه نمی گن مستی و راستی؟

چرا اعضای اکسو با نگاهشون اونو بخاطر حرف نزدن با بکهیون سرزنش می کردند؟ مگه بارها و بارها این بکهیون نبود که با چانیول قطع رابطه می کرد و یا آزارش می داد؟

چرا بکهیون این بلا رو سر خودش آورده بود و اینطوری دل چانیول رو لرزونده بود؟

و چرا این دل لعنتی عوضی بخاطر کسی می تپید که ازش متنفر بود؟

نقشه های مسخره ی کیونگسو... اونها به درد لای جرز هم نمی خوردن.

چانیول بدجوری توی دام افتاده بود.

 Everyone's BOYFRIEND (Completed)Where stories live. Discover now