۳۹

840 238 14
                                    

جونمیون پیشنهاد کرد که سه تا تیم جستجو تشکیل بدن و دنبال کای بگردن.

ولی کیونگسو گفت ترجیح میده وقتی کای داره تو تخت دوست دختر جدیدش خوش می‌گذرونه، بیخود وقتشو هدر نده و بره بخوابه.

و شیومین هم  سردرد بخاطر داد وفریاد چانیول رو بهونه کرد و رفت توی تخت نازنین چانیول خوابید.

( اون اساسا با کای یا هر پسر دیگه ای که دوست دختر داشته باشه مشکل داشت‌ و یکی از مهمترین دلایل رابطه اش با بکیهون قطعا بی حاشیه بودن بک از این جهت بود.)

سهون رای ممتنع داشت، ولی  بخاطر خودشیرینی ترجیح داد با جونمیون برن پله ها و پشت بوم رو بگردن و بکهیون و چانیول رو توی آشپزخونه تنها گذاشتن.

"بیا اتاق ها رو بگردیم"

بکهیون اخم کرد.
"فکر می کنی  نصفه شبی‌می خواسته باهامون‌ قایم موشک بازی‌کنه و الان ممکنه تو کابینت پیداش کنیم؟!"

چانیول پشت سرش‌ رو خاروند و نق زد.
"بالاخره از هیچ چی که بهتره"

بکهیون براش پشت چشم نازک‌ کرد. حالا که تنها بودن حتی اخم و تَخمشم خوشگل به نظر می رسید.

چانیول سرفه کرد تا توجه بکهیون رو جلب کنه‌.
" من در مورد تهیان می دونم"

بکهیون یه لیوان برداشت و برای خودش آبمیوه ریخت و کنار‌ یخچال ایستاد.
"خوب که چی"

چانیول دستای عرق‌ کرده اش رو توی هم قلاب کرد و پشت میز نشست.
"من ازت خیلی ممنونم...حالا که فکرشو می کنم علاقه ی ویژه ای هم به تهیان نداشتم... بی خود بهت سخت گرفتم"

چانیول استاد مخ زدن دخترا بود. ولی منت کشی از یه پسر واقعا انرژی بر بود. داشت نفس کم میاورد.
"و این سالها کلا رفتارم با تو بد بوده، فک کنم باید دوباره شروع کنیم."

بکهیون با سرگرمی بهش نگاه کرد.
"چیو دوباره شروع کنیم؟"

چانیول‌ سردرگم‌ شد. قرار بود چیو دوباره شروع کنند؟ اصلا کی شروع شده بود و کی تمومش کرده بودن؟!

یه لحظه به سرش زد بزنه تو فاز انکار و خنگ بازی و درمورد چانبک و این چیزا حرف بزنه. ولی فرشته ی مهربان روی شونه اش با چوب جادویی اش کوبید توی سرش.
(بسه چانیول! این فرصتیه‌ که دیگه گیرت‌ نمیاد)

"این که تو منو دوست داریو دوباره شروع کنیم."

چشای بکهیون در کسری از ثانیه دوباره آتیشی شد.
"اون وقت چطوری به این نتیجه ی تخمی رسیدی‌ که ممکنه من‌ دوستت داشته باشم؟"

و خیلی مبارزه جویانه به چشمای چانیول خیره شد.
"من از شیومین خوشم میاد!"

چانیول از جاش بلند شد و دستشو دور شونه‌ی بکهیون حلقه کرد. بکهیون سریع گاردشو بست‌ ولی در کمال تعجب لگدپرونی نکرد‌. انگار اونم از طولانی شدن این بازی خسته شده بود.

"و اینکه منم شروع کردم به دوست داشتنت."

دوست داشتن بکهیون ترسناک بود.
اون‌پسر زشت، بداخلاق، بی هنر با یه صدای داغون بود که معلوم نبود به پشتوانه ی دعای چند نسل تونسته عضو اکسو بشه..

ولی‌‌ اون بکهیون بود.
و ارزششو داشت.

 Everyone's BOYFRIEND (Completed)Where stories live. Discover now