۲۶

787 235 6
                                    

دو سه ساعتی بود که اینستاشو اسکرول می کرد و هر بار که اون‌ کلیپ ها رو نگاه می کرد متعجب تر از قبل می شد.

اونها اون شب اصلا به هم نزدیک هم نشده بودن، حتی یه کلمه حرف نزده بودن و آخرشم که چانیول و کیونگسو گم و گور شده بودن؛
اما هشتگ چانبک و قهرچانبک و حسودی چانبک ترند شده بود.

صبح دارا بهش زنگ زد و اتمام حجت کرد.
_(چانیول خدا لعنتت کنه! توله سگ عوضی!
اگه فقط یبار دیگه ببینم چانبک ترند شده همه چیو تموم می کنم.)

_ولی چانبک فن سرویسه!  ترند شدنش دست من نیست که.

_(چانیول‌ داری دیوونم می‌کنی! چانبک فن سرویسه قبول.. اما این نگاههای عاشقونه ی کوفتی رو از کجات در میاری که‌ تو عکسای دونفره ی خودمون هیچ خبری ازشون نیست؟)

عاشقانه؟!
بیشترین چیزی که چانیول اون شب احساس می کرد(بعد‌ جیش) ترس و خجالت بود.

ترس از اینکه نکنه واقعا عاشق بکهیون شده باشه.
و خجالت از اینکه‌ عاشق بکهیون شده باشه.

(قطعا اول از همه مامانش پاره اش می‌کرد و اگه چیزی باقی می موند بکهیون سر نیزه می‌زد و برای عبرت بقیه سر در ساختمون اس ام آویزون می‌کرد.)

از اینستا خارج شد و به محرم اسرار این‌روزهاش زنگ زد.
"خواب بودم عوضی!"

لباشو جلو آورد و دماغشو بالا کشید.
"کیونگسویا..چه‌ گهی بخورم؟ دارا میخواد باهام بهم بزنه"

_(معلومه یه جو عقل تو سرش داره!)

دستشو لای موهای فرفری اش برد و‌ کشیدشون.
"کیونگسویا.. تو دوست منی.. یکی تو موقعیت من چه غلطی باید بکنه؟"

کیونگسو قبل اینکه‌قطع کنه سرش داد کشید.
"چشمهای ولگردشو کنترل کنه!"

به‌کیونگسو حق می داد.

تمام فضای اینستا پر بود از نگاههای عاشقانه ی چانبک، و چانیول واقعا دلش می خواست چشمای‌لعنتی خیانتکارش رو از جا دراره و بده سگ بخوره.

دوباره شماره ی کیونگسو رو گرفت و پسر عصبانی بعد چند بار رد تماس بالاخره جواب داد.

"واسه همینه که از صمیمی شدن با بقیه بدم میاد..  توقع دارن گندایی که تو زندگی بالا میارن دوستاشون حل کنن"

چانیول  این بار خوشحال از جواب دادن‌کیونگسو با انرژی جواب داد.
"کیونگی.. می دونستم تو تنهام نمی زاری... تو بهترین دوست منی"

 Everyone's BOYFRIEND (Completed)Where stories live. Discover now