درباره ی من :
خب خب سلام
آنتونی صحبت میکنه ..
بعد از 7 سال کرم کتاب بودن و 2 سال فیکشن خوندن .. اولین داستان به قلم خودم رو مینویسم!
اونم با کاپل محبوبم ، تهکوک :)چند مورد :
1 اگر خوشتون نمیاد و قراره هیت بدین خوشحال میشم همین الان این صفحه رو ببندین و برین دنبال چیزی كه دوستش دارین! چون من زحمت نمیکشم كه تهش باهام بد برخورد شه ، پس مهربون باشید و اگر میخونید .. خوب برخورد کنید :)2 لطفا ووت بدین و کامنت بذارین چون برای اولین کارم واقعا به حمایت نیاز دارم ...
3 توی فیکشن ممکنه نسبت ها ، سن و حتی موقعیت های اعضا متفاوت با واقعیت باشه ^^!
و 4 : قول میدم سعیم رو بکنم تا آپ منظم داشته باشم ولی اگر خوب استقبال نشه ممکنه آپ ها به تاخیر بیافته ^^
حالا یه مقدمه ی کوچولو اما مهم :
حدودای سال 2000 میلادی ، دارن شان با قلم فوق العاده ش ، یک سری 12 جلدی به نام "ماجراهای سرزمین اشباح" منتشر کرد و بار دیگه با تخیل بی نظیرش دنیا رو تکون داد!
و ما قراره براساس داستان اون ، یک داستان خون آشامی با کاپل ویکوک داشته باشیم :)مرسی كه قلم سبک من رو دنبال میکنید💕
YOU ARE READING
𝐌𝐲 𝐯𝐚𝐦𝐩𝐢𝐫𝐞 𝐥𝐨𝐫𝐝❥
Fanfiction"لبخندی زدم ، شاید زندگی جدیدم همچین هم بد نبود .. توی سیرک عجایب ، پیش آدمهای باحال با قدرتای خفن .. زندگی خوناشامی ..با وجود تهیونگ .. احتمالا این زندگیم رو بیشتر از قبلی دوست داشته باشم. دستیار تهیونگ بودن .. دستیار یک خوناشام .. " ژانر : فانتزی...