💜Part 5 : Cirque du freak⁴

2.2K 307 76
                                    

-Jungkook

- دوستت حالش خوبه .. اگر به حرفم گوش بدی بهتر میشه .. و مجازات تو قراره یه چیز جذاب باشه ، در ازای نجات جون دوستت .. تو بقیه ی عمرت رو قراره پیش من باشی .. اونم نه بطور عادی یا توی این بعد .. قراره زندگیت عوض بشه!

و من فقط از ترس لرزیدم و منتظر شدم تا توضیح بده دقیقا چی میگه ...

- هوم .. ترس توی چشمات رو دوست دارم

+ تو از چی حرف میزنی؟

- از زندگی جدیدت

اینکه نمیفهمیدم چی میگه اذیتم میکرد و به همین خاطر بغض کردم و چشمام پر اشك شد : توروخدا ... فقط بگو چجوری جیمین رو نجات بدم

- اوه نگاش کن چقد بچه ست ... مامانتو میخوای نه؟
و یه پوزخند مسخره زد.

اولین قطره ی اشکی ك چکید ، باعث شد تا سد مقاومتم از بین بره و گریه کنم : التماست میکنم .. فقط بگو چجوری نجاتش بدم.

پوزخندش از بین رفت و با حالت خنثی نگاهم کرد : پیوند خونی برگذار میکنی و بعد با من میای به بعد ما ، و در اون صورت دوستت رو نجات میدی ، و اگر نیای ، دوستت میمیره.

با تعجب نگاهش کردم ، حرفاش رو نمیفهمیدم ، اشکام رو پاك کردم و پرسیدم : چرا انقد عجیبی؟ لطفا بهم بگو از چی حرف میزنی..

نشست رو به روی من و بعد گفت : میدونی ك بجز جهان شما ، دنیا های موازی و بعد های دیگه ای وجود دارن ، خیلی از ماهیت بقیه ی بعد ها خبر ندارم اما بعد ما ، یه بعد وابسته به زمانه و اشباح و خوناشام ها ، وارلاك ها و بقیه ی موجوداتی ك برای شما افسانه ن ، اون تو زندگی میکنن ، مثل من!

+ انتظار داری باور کنم؟

با بی خیالی نگاهم کرد و پوزخند زد : نه ، ولی بعد پیوند خونی ، خودت میبینی و باور میکنی.

نفس عمیقی کشیدم ، کاش همه ی اینا خواب باشه ... : باشه .. قبول ، ولی حداقل بهم بگو چرا میخوای اینکار رو بکنی ، اصلا اگ تو هیولایی ، چرا باید اینجا باشی؟

پوزخندش از بین رفت و خیلی جدی نگاهم کرد : اینکار رو میکنم چون تنبیهته ، بار آخرت باشه به من میگی هیولا ، من یه خوناشامم ، چیزی ك خودتم بزودی بهش تبدیل میشی ، فضولیش بهت نیومده ك چرا اینجام ، فقط بدون دارم برای جایی ك بهش تعلق دارم و ولیعهدشم ، آدم جمع میکنم.

اون به هیچ چیزی درست جواب نمیداد پس دیگه چیزی نپرسیدم : باشه..باشه قبول ... اگر واقعا میتونم با این کارم جیمین رو نجات بدم .. فقط انجامش بده.

اومد سمتم ، از جیب شلوارش یه چاقو دراورد و دستش رو برید ، بعدش اشاره کرد ك دستم رو ببرم جلو ، آب دهنمو قورت دادم و دستم رو بردم جلو ك بعد از حس کردن تیزی چاقو ، فقط گرمای خون رو حس کردم ..

𝐌𝐲 𝐯𝐚𝐦𝐩𝐢𝐫𝐞 𝐥𝐨𝐫𝐝❥Where stories live. Discover now