قبل هرچیزی ، میدونم نامجین برای کاپل فرعی بودن یکم زیادی بحثش در میونه ، ولی میخوام اتفاقات همزمان پیش برن ، کم کم سپ هم وارد میشن و خب داستان ك کمی جلو بره ، نقش نامجین و سپ وقتی ك به تنهایی ظاهر باشن کمتر میشه اما همچنان در کنار ویکوك پررنگ میدرخشن ،
اوهوم .. یکم دیگه تحمل کنین و بعد بومب ، داستان خفن میشه•-•
ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ-Jin
تاحالا شده به یه درجه ای از عرفان برسین ك حتی به چشمای خودتونم شك کنین؟ :/
آره .. من الان در اون درجه بودم ، وقتی ك توی پنج ثانیه از اتاق استراحت یه سیرك در وسط شهر به یه نا کجا آباد رسیدم ، دیگه به بیدار بودنم شك داشتم ، مخصوصا اینکه کراشم در تمام این مراحل عجیب کنارم بود و هم خودش هم داداشش ادعای خوناشام بودن میکردن و این باعث میشد کاملا به خواب بودنم ایمان بیارم.من جلوی یه قصر ، وسط یه کوهی ك معلوم نبود کجاست قرار داشتم ، قصر خیلی بزرگ بود ، انقدری بزرگ ك احتمال میدم ، سئول کاملا توش جا میشد ، بله!
یه شهر توش جا میشد ..= ما کجاییم ..؟ من خوابم نه؟ نکنه مردم؟
÷ جین الان قراره چیزایی رو بشنوی ك برگات بریزه ، پس فقط آروم باش .. ما الان توی یه بعد دیگه قرار داریم ، دنیای موازی ، سرزمین اشباح و خوناشام ها ، و تو نه خوابی و نه مردی ، کاملا سالمی ، و اگر با من بیای توی شهر ، همچی رو برات توضیح میدم ، باشه؟
دستش رو دراز کرد ، با دودلی نگاش کردم ، یه لحظه فکر فرار به سرم زد اما من اینجا بجز نامجون کسی رو نمیشناختم و مطمئنا اگر فرار میکردم همونجا از گشنگی میمردم ، پس به اجبار دستش رو گرفتم ك باز همچی محو شد و ما توی یه اتاق بزرگ بودیم.
اتاق به اندازه ی یه خونه ی بزرگ بود ، یه تخت بزرگ دونفره با پرده های آویزون از تخت وسطش قرار داشت ، 3 دیوار اتاق تماما با کمد های بزرگ پوشیده شده بودن و جلوی یکی از دیوار ها یك میز آرایش بزرگ قرار داشت ، آینه جلوی میز بود و روی میز با انواع اسپری ها و لوازم مردونه و چندتا لوازم آرایش پر شده بود.یه قسمت از اتاق ، یك میز تحریر بود و در قسمت دیگه ش یه میز کوچولو با دو صندلی ، نامجون یدونه از صندلی های میز رو کشید و روش نشست ، به من اشاره کرد و منم رو بروش نشستم ، بعد چند ثانیه سکوت ، شرو کرد به حرف زدن :
÷ خب .. همونطور ك میبینی ، اینجا خونه ی منه ، در یك بعد دیگه و در سرزمین اشباح ، من خوناشامم ...در واقع یه خوناشام اصیل ك رهبر بقیه خوناشام هاست اما نگران نباش .. اینجا هیچ خوناشام هاری وجود نداره و تو نباید بترسی ، ما برای بزرگتر کردن قبیله مون نیاز به اومدن به بعد های دیگه داشتیم ، چون وقتی خوناشام های تیره حمله کردن ، نسل ما تقریبا منقرض شده بود اما الان تعدادمون خیلی بیشتر از قبل شده و .. تو اینجایی ، به عنوان جفت من و ..
YOU ARE READING
𝐌𝐲 𝐯𝐚𝐦𝐩𝐢𝐫𝐞 𝐥𝐨𝐫𝐝❥
Fanfiction"لبخندی زدم ، شاید زندگی جدیدم همچین هم بد نبود .. توی سیرک عجایب ، پیش آدمهای باحال با قدرتای خفن .. زندگی خوناشامی ..با وجود تهیونگ .. احتمالا این زندگیم رو بیشتر از قبلی دوست داشته باشم. دستیار تهیونگ بودن .. دستیار یک خوناشام .. " ژانر : فانتزی...