-Jungkook
پام رو توی هزار تو گذاشتم و همون لحظه صدای مسئول رو شنیدم .
مسئول : امتحان تو از همین لحظه شرو شد!
ثانیه ای بعد ، زمین صاف تالار بالا اومد و تبدیل ب هزار تو شد ، دیواره ها انقد بلند بودن ك چشمم اون طرفشون رو نمیدید ، نفس عمیقی کشیدم و اولین قدمم رو برداشتم .
اوایل راه ، هزارتو اسون بود ، فقط دوراهی هایی بود ك با تمریناتم به وضوع میفهمیدم کجا ها بن بسته و کجا راهه.
داشتم خوب پیش میرفتم ، برای همین امیدم بیشتر و استرسم کمتر شده بود.
اما رفته رفته ، داشتم به جاهای سخت ماجرا میرسیدم.
به یه سه راهی رسیدم که دوتا از راهاش ، مثل راه های ادامه دار بود اما از روی شکل وسطی میتونستم بفهمم ك بن بسته.
استرس گرفته بودم و نمیدونستم باید از کدوم طرف برم.
و دست آخر ، راه چپ رو انتخاب کردم و جلو رفتم.پر از دو راهی بود و به سختی میتونستم جلو برم ، بعد از پنج دقیقه ، به راهی رسیدم ك تهش بن بست بود و باعث شد عرق سردی به پیشونیم و کمرم بشینه ، ینی این همه راه رو اشتباه اومدم؟
از استرس زیاد و تصورم از وقت کمی ك داشتم ، به سرعت به عقب دوییدم.
سعی کردم به حافظم رجوع کنم و از دوراهیا ، به سمت عقب پیش برم.
چند جا رو ریسکی رفتم اما انگار شانس یکم باهام یار بود و درست از آب در میومدن.
دوباره رسیدم به اون سه راهی و اینبار از طرف راست رفتم.
میدونستم امکان نداره غلط باشه ، پس .. میتونستم راحت جلو برم.
استرسم رفته بود ، چون دوباره توی راه درست قرار گرفته بودم ، ولی .. ازمون مرگه .. مگه میشه بی استرس؟یك دفعه صدای آژیر شنیدم .. ترسناك بود و نمیدونستم برای چیه ، دو دستی گوشام رو گرفتم و چشمام رو بستم.
و بعد تونستم خیسی زیر پام رو حس کنم .. تالار ... تالار داشت .. پر میشد؟؟؟؟
با وحشت چشمام رو باز کردم ، اره آب بود ... اول ، فقط کف زمین خیس بود .. و به خاطر این که داشتم به سرعت میدوئیدم ، چند بار بخاطر لیزی به وجود اومده ، زمین خوردم ، با وجود دردی ك پیش میومد ، باز هم میدوئیدم .. سعی میکردم منطقی برخورد کنم و بتونم درست جلو برم ، و فکر کنم موفق بودم ..
اما رفته رفته .. اوضاع بدتر میشد ..
آب به مچ پاهام رسید ..
بازم اهمیت نمیدادم و میدوئیدم ...آب به زانوم رسید ...
سعی میکردم به سرعت پاهام رو حرکت بدم و به جلو برسم ...آب به کمرم رسید ...
با دستام خودم رو توی آب به جلو حرکت میدادم.
YOU ARE READING
𝐌𝐲 𝐯𝐚𝐦𝐩𝐢𝐫𝐞 𝐥𝐨𝐫𝐝❥
Fanfiction"لبخندی زدم ، شاید زندگی جدیدم همچین هم بد نبود .. توی سیرک عجایب ، پیش آدمهای باحال با قدرتای خفن .. زندگی خوناشامی ..با وجود تهیونگ .. احتمالا این زندگیم رو بیشتر از قبلی دوست داشته باشم. دستیار تهیونگ بودن .. دستیار یک خوناشام .. " ژانر : فانتزی...