💙Part 9 : The vampire's Assistant³

1.6K 248 24
                                    


زمین - دوروز بعد از اومدن نامجین به زمین - ساعت 12 شب

-Jungkook

خیلی خسته بودم ، امروز بعد نمایش ، تهیونگ توی تمرینا پدرمو دراورده بود و بعدشم تمیز کردن سالن رو گذاشت ب عهده ی من .
از وقتی استاد کیم و سوکجین هیونگ اومده بودن ، جو خیلی عوض شده بود .
استاد کیم صبحا با تمام فلاکتا و وجود خورشید میرفت به دبیرستان ، تدریس میکرد و شب برمیگشت به سیرك.
از حال جیمین ك ازش پرسیدم ، میگفت هنوز به مدرسه نیومده .. احتمالا هنوز تو شوکه و این ناراحتم میکرد ، همین غم باعث میشد ، گاهی اون حس ناشناخته م به تهیونگ تبدیل بشه به نفرت ، حتی با وجود لرزش قلبم ، ازش متنفر بودم .. البته نه همیشه ،
درسته ك زندگی جدیدم رو دوست دارم ، ولی این انتخاب من نبوده .. پس هنوز نمیدونم حسم به تهیونگ چیه ، و حتی نمیدونم چرا بهش حس دارم ..

استاد کیم بهم اجازه داده بهش بگم نامجون هیونگ ، ولی خودم هنوز یکم معذبم ، الان خیلی باهم بهتر شدیم و همین باعث شده با یادآوری احساسات گذشتم ، ازش خجالت بکشم .
جدا از نامجون هیونگ ، اومدن جین هیونگ خیلی برای من خوشحال کننده بود.
جین هیونگ هنوز انسان بود ولی به عنوان جفت نامی هیونگ به سرزمین اشباح رفته بود و الانم با اون برگشته بود.
توی سیرك ، نقش آشپزمون رو داشت ، و من بعد مدت ها تونستم غذای واقعی بدون جادو بخورم و همین باز خودش عالی بود .
درسته ك خوناشامم ، ولی ما به گفته ی نامی هیونگ وقتی روی زمینیم با وجود یدونه قرص کوچولوی خون ك هرروز میخوریم ، در طول روز دیگه به خون نیاز پیدا نمیکنیم ، نه من و نه تهیونگ و نه نامی هیونگ و نه هیچ خوناشام دیگه ای.
نمیدونم چرا انقد از خوناشاما بد میگن ، ما خیلی خوبیم -.-

خلاصه ك ، اینکه میدیدم جینی هم پیشمه خیلی ارومم میکرد ،

امشب ، انقدر خسته بودم ك فقط میخواستم گریه کنم. رفتم تو اشپزخونه و جین هیونگو دیدم ك به سینك تکیه داده و داره نامجون هیونگ رو میبوسه .. فاك ، سرفه مصلحتی کردم و نامجون هیونگ متوجهم شد.
از جینی جدا شد و سریع اومد سمت در ، با انگشتش یکی زد رو دماغم و گفت : مزاحم کوچولوی رومخ

به حرفش خندیدم ك باعث خنده ی جین و نامی شد.

= چی میخوای کلوچه؟

این چند وقت ، جین هیونگ خیلی بزرگونه تر برخورد میکرد و این خیلی شیرین بود.

+ میخوام باهات حرف بزنم

= باشه کیوتچه ، نامجون؟

÷ جانم؟

جین هیونگ چشم و ابرویی بالا انداخت ك من نفهمیدم منظورش چیه ، ولی نامی هیونگ فهمید .

÷ اوه اوکی ، کوك من میرم بیرون پیش بقیه ، راحت باشین

لبخند زدم : ممنون

𝐌𝐲 𝐯𝐚𝐦𝐩𝐢𝐫𝐞 𝐥𝐨𝐫𝐝❥Dove le storie prendono vita. Scoprilo ora