های :)
آنتونی ایز بک
براتون یه افتر استوری نوشتم ک فک کنم خوشحالتون کنه
اگر حمایت بشه شاید چندتا افتر استوری دیگه هم داشته باشیم :)
این افتر ، به افتخار شما و مخصوصا ایشونه bomikamلذت ببرید❤❤
ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
-Writer
با استرس دستاشو تکون میداد و منتظر برگشت تهیونگ بود.
جیمین : هی بچه برا چی انقد استرس داری ، قرار نیست چیزی بشه
جین : نامجون رفته دنبالش ، نزدیکن
یونگی : خب حالا جمع کن خودتو ، فقط میخوای برا تولدش سوپرایزش کنی دیگه ، انگار میخواد فیل هوا کنه.
جونگ کوک : اخه میترسم خوشش نیاد یا مثلا ...
جیمین : خفه شو انقد منفی نباف دیگه ، خوشش میاد قطعا
یونگی : واقعیت اینه که تو اگر بگوزی هم تهیونگ گوز پرست میشه(گدرت تخریب یونگی)
جونگ کوک ساکت شد و جیمین ، جین و هوسوک زدن زیر خنده.
یدفعه گوشی جین زنگ خورد.جین : جانم
پشت خطی : ....
جین : اوه بهشون میگم الان
پشت خطی : .....
جین : اوکی اوکی خدافظتلفن رو قطع کرد و بلند شد : نزدیکن حدودا میرسن الان
جونگ کوک ولو شد روی مبل : وای خدا کنه خوشش بیاد
هوسوک : میاد ، حالا برو کیکو بیار منم برم چراغا رو خاموش کنم
جونگ کوک دوید توی آشپزخونه ، در یخچال رو باز کرد و کیکی که چند وقت بود دنبال ایده برای تزئینش بود رو دراورد ، اخرش به ایده ی جیمین و نامجون تصمیم گرفتن کیکش رو با طرح ترورو(شخصیت انیمه) تزئین کنن چون ته از اون خوشش میومد.
کیک رو برداشت و شمع رو روش تنظیم کرد ، بعد با کبریت شمع رو روشن کرد.
جین : کوکی؟ اومدن
سریع کیک رو برداشت و دوید سمت پذیرایی
هوسوک و جیمین پشت مبل قایم شده بودن
یونگی به مود ترین حالت ممکن جلوی در دست به سینه ایستاده بود و جین هم پشت در ، اماده بود برای ریختن ریسه ها روی نامجون و تهیونگ.
کوکی هم کیک به دست کنار یونگی ایستاد.
چند لحظه ی بعد صدای چرخیدن کلید توی قفل اومد و بعد در باز شد ...
تهیونگ : هیونگ گفتی همه خونن که .. پس بقیه کو-
قبل از کامل شدن حرفش ، جیمین چراغ رو روشن کرد و جین ریسه ها رو روی تهیونگ ریخت.
نامجون : خب خونن دیگه
یونگی خیره به قیافه ی شوک زده ی تهیونگ خندید و گفت : تولدت مبارک پسر کوچولوی خنگ
YOU ARE READING
𝐌𝐲 𝐯𝐚𝐦𝐩𝐢𝐫𝐞 𝐥𝐨𝐫𝐝❥
Fanfiction"لبخندی زدم ، شاید زندگی جدیدم همچین هم بد نبود .. توی سیرک عجایب ، پیش آدمهای باحال با قدرتای خفن .. زندگی خوناشامی ..با وجود تهیونگ .. احتمالا این زندگیم رو بیشتر از قبلی دوست داشته باشم. دستیار تهیونگ بودن .. دستیار یک خوناشام .. " ژانر : فانتزی...