💙Part 10 : The vampire's Assistant⁴

1.6K 255 109
                                    

-Taehyung

ساعت حدودا 3:30 شده بود ك دیگه از شدت نگرانی نمیتونستم توی سیرك بمونم.
بلند شدم و خواستم برم بیرون ك نامجون من رو دید.
÷ کجا میری؟
- میرم دنبالشون ..
÷ الکی نرو بیرون ، توهم گم میشی باید نگرانی توهم بکشم
# راست میگه ، بشین ، یکم تحمل کن میان ، احتمالا یونگی رفته دنبال اونا

داد زدم : چجوری بشینم وقتی هرلحظه امکان داره اونا توسط وولف من کشته شده باشن؟

نامجون هم متقابلا داد زد : تهیونگ این وضع و نگرانی تو برای همه ی مام هست ولی اروم باش ، هیچ کاری نمیتونی بکنی پس اوضاع رو بدتر نکن

پوفی کشیدم و لگدی ب میز زدم و بعد نشستم ، فلیکس اومد سمتم ، دستش رو گذاشت رو شونه م.

∆ ببخش ك اجازه نداشتم راجع بهشون بهت بگم ولی ، الان فقط میتونم بهت بگم ك خوبن و دارن میان

بهش نگاه کردم ، اون از سرنوشت خبر داشت ، همیشه میدونست ، ولی نمیگفت تا یوقت دستینی عوض نشه ... ولی حداقل ... الان ارومم ..

چشمام رو بستم تا یکم از فشار روی خودم کم کنم ، چرا انقدر نگرانش شدم؟ اون فقط یه بچه ست ك خیلی شیرین و کیوته و همش دلم میخواد لبای باریکش رو میك بزنم و به دلبراییاش بخندم و .. صب کن ... داشتم به چی فکر میکردم؟(😐)

یکم بعد صدای هوسوك اومد : دارن میاد سمت سیرك!

به سرعت از جام پریدم و رفتم جلوی در و پشت سرم همه ی اعضا ایستادن.

یونگی در حالی ك وولف من روی دوشش بود ، همراه با جین و جونگ کوك به سمتمون میومدن.

% چه خوش آمد گویی صمیمانه و جذابی

هوسوك به سمت یونگی زخمی شده رفت.
آقای کرپسلی هم ب همراه اون رفت تا وولف من رو از روش برداره.
نامجون هیونگ هم سمت سوکجین رفت و محکم بغلش کرد و اخر...فقط جونگ کوکی موند ك از دور من رو نگاه میکرد.

بلند گفتم : هوسوك شی ، اتاق ته راهرو سمت راست ، برای تو و یونگی شیه ، برین و استراحت کنین
نامجون هیونگ ، اتاق شماهام ك مرتب شده میتونین برین اونجا ، آقای کرپسلی لطفا وولف من رو ببر به اتاقتون تا بعدا با فلیکس بیایم و تکلیف این اتفاق رو روشن کنیم .. بقیه هم برین اتاقاتون و برای فردا شب اماده بشین چون دوباره جشن داریم و همه چیز باید به بهترین شکل پیش بره ، و تا پایان امشب و طلوع افتاب ، کسی اجازه نداره از اتاقش خارج بشه .

همه با سر حرفم رو تایید و قبول کردن و رفتن ، و در آخر من موندم و جونگ کوك ..

رفتم سمتش ، یه حسی بهم میگفت بغلش کنم تا لرزش شونه هاش ك نمیدونستم از ترسه یا چیز دیگه ای اروم شه ، ولی من زدم تو گوش اون حسم ... و به جز اون ، یه سیلی هم مهمون صورت ظریف و سفید جونگ کوك کردم.

𝐌𝐲 𝐯𝐚𝐦𝐩𝐢𝐫𝐞 𝐥𝐨𝐫𝐝❥Where stories live. Discover now