💚part 15 : Tunnels of blood⁴

1.3K 200 69
                                    

-Writer

تمام مدتی ك توی راه بودن ، هیچ کس حرفی نزد و وقتی رسیدن به سیرك ، نامجون و یونگی سریع ازش جدا شدن و به سمت سیرك رفتن.
ته بعد از کمی صبر ، به سمت سیرك رفت.
در رو ك باز کرد ، مثل چند شب پیش ، با چند جفت چشم ك بهش زول زده بودن رو به رو شد ، با این تفاوت ك ...
این بار چشم ها نگران بودن!

-سلام؟

همه با تکون دادن سر جوابش رو دادن.

- آه خب .. کوك؟ میشه خصوصی صحبت داشته باشیم؟

نگاهش سمت کوك رفت و با چهره ی رنگ پریده ی پسر رو به رو شد ، ناخن هاش رو به رون هاش فشار میداد و زبونش رو به گوشه ی لپش میکشید و همه ی اینا نشونه هایی از فشار بیش از حد روی پسر بود.

= تهیونگ .. حرفایی ك قراره زده بشه ، جاش همینجاست ، مقصر فقط کوکی نیست ، پس ههمون حرف میزنیم.

ته خنده ی هیستیریکی کرد ك نشونه ی استرس زیادش بود : ینی همه در جریان اتفاقاتن جز من؟ خب ... خیله خب .. اره .. میشنوم .. چیشده؟

همه با من من کردن سعی کردن حرف بزنن ، اما هیچ کس روی حرف زدن رو نداشت.
و آقای کرپسلی ، با پیش دستی کردن ، همه ی اونا رو از این فضای استرسی و پر تنش با فشار بالا ، نجات داد.
آقای کرپسلی : خب ته ، بشین تا برات بگم چیشده.

ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ

چند دقیقه از تموم شدن حرفای آقای کرپسلی گذشته بود و همچنان همه ساکت بودن.
وقتی ك سکوت بیش از حد طولانی شد ، نامجون شکوندش ، تا حداقل فشار عصبی روی تهیونگ و بقیه رو کم کنه.

÷ ته میدونم کارمون غلط بود ، ولی حق بده بهمون

% حق با نامجونه ، فکر کن ناگهان همچین خبری رو از تلویزیون بشنوی ، با همچین شیوه ی مرگی ك کاملا شبیه به کار های یه خوناشام باشه ، و در همون تایم ، تو یه خوناشامی باشی ك شب و روز بی خبر میذاری و میری ، بنظرم اگر شك نمیکردیم خیلی احمقانه بود.

= تازه ته .. ما ك هیچ کدوم تورو مواخذه نکردیم

# درسته .. ما سعی کردیم ك بدون بحث کردن با خودت ، متوجه بشیم ك چه اتفاقی میافته و آیا تو گناه کاری یا نه

اما انگار تهیونگ هیچ کدوم از اینا رو نمیشنید ...

- این همه سال دوستی .... من حتی فکر میکردم ك یه خانواده باشیم .. اونوقت .. انقدر راحت نظراتتون نسبت به من منفی میشه؟

÷ چه ربطی داره ته .. بالاخره شك پیش میاد ..

- سرم منت میذارید ك "ما لطف کردیم و از اول با خودت حرف نزدیم؟" .. کاش حرف میزدین ...

# ته .. این اتفاقیه ك افتاده .. بهتره فراموشش کنیم

کم کم ولوم صدای ته بالاتر میرفت : فراموش کنیم؟؟؟؟ به همین راحتی و تمام؟؟؟؟؟

𝐌𝐲 𝐯𝐚𝐦𝐩𝐢𝐫𝐞 𝐥𝐨𝐫𝐝❥Where stories live. Discover now