پارت اول (جین)

1.2K 108 6
                                    

سلام دوستان من گلی هستم ۲۴ سالمه. این سومین فن فیکمه دو تا تهجین هم نوشتم براتون آپ میکنم.
خب این فیک کاپل اصلیش نامجینِ و فرعی کوکوی ، جینکوک (فرند شیپ) من کلا به فرند شیپ جینکوک علاقه ی خاصی دارم 🤣💜
خب ژانر فیک : درام ، عاشقانه و 🔞، کمی تخیلی ، تاریخی
امیدوارم از خوندنش لذت ببرین❤یادتون نره رای بدین و نظراتتون رو برام بنویسین
(کره ی جنوبی سئول)
(جین):
رئیس پلیس : افسر کیم سوکجین.
- بله قربان؟
×من میخوام امروز ماموریت جدیدی رو به تو متحول کنم . میخوام مثل پرونده های قبلی حسابی از هوش و ذکاوتت استفاده کنی .
پرونده رو داد دستم و بازش کردم .
× افسر کیم ، خوب و با دقت پرونده رو مطالعه و بررسی کن . نمیخوام کوچیکترین اشتباهی کنید. افسر جئون هم به شما در حل این پرونده کمک میکنه.
تعظیمی کردم و با جونگکوک از دفتر رئیس بیرون اومدیم .
جونگکوک: بیا بریم دفتر تو و یه نگاهی به پرونده بندازیم .
سری به نشونه ی تایید تکون دادم .
(چند دقیقه بعد در دفترم)
- خب جونگکوک ظاهرا این دومین پرونده ی سختیه که باید حلش کنیم . یه باند مافیای دیگه .
جونگکوک : ولی ما از پسِ پرونده ی قبلی براومدیم ، مطمئنم این یکی رو هم می تونیم حل کنیم .
به چشمای جونگکوک نگاه کردم و اونا بهم اطمینان دادن که ما می تونیم حلش کنیم .
- بسیار خب جئون . طبق چیزی که رئیس گفت ما باید بطور مخفیانه وارد منطقشون بشیم .
جونگکوک: یا بهترِ بگیم امارتشون .
-درسته، امارت!
...
(یک هفته بعد )
من و جونگکوک حسابی این پرونده رو بررسی کردیم و موفق شدیم اسم دو تا از کله گنده های باندشون یا بهترِ بگم رئسای باندشونو پیدا کنیم .
کیم نامجون و کیم تهیونگ .
جونگکوک: اونا بردارن ، نامجون از تهیونگ بزرگتره .
- ببینم جونگکوک ، تونستی عکس هاشون رو پیدا کنی .
جونگکوک با ناراحتی سرشو پایین انداخت : متاسفانه نه ولی تا حدودی تونستم منطقه ای رو که در اونجا ساکن هستند رو پیدا کنم .
سریع از روی صندلیم بلند شدم و کنار جونگکوک ایستادم و دستم رو پشت صندلی اش گذاشتم و به مانیتور خیره شدم .
جونگکوک: هممم درسته حدس میزدم خارج از شهر باشن . اونا یه جایی نزدیک به جزیره ی ججو هستن.
- خوبه پس ، من تحقیق کردم اونا آخر هفته که میشه دو روز دیگه مراسم دارن و اونجا اکثر کله گنده های مافیا حضور دارن و همه میان تا برده ها و اعضای بدن و یا حتی اشیاء گران بهاشون رو بفروشن .
جونگکوک لبخندی زد : پس بزن بریم دزد و پلیس بازی !
-بریم!
(دو شب بعد )
بلاخره شب موعود فرا رسید . من و جونگکوک آماده شده بودیم و هر دو نفرمون کت و شلوار مشکی پوشیده بودیم و تا جایی که می تونستیم تیپمون رو شبیه به مافیاها کردیم . جونگکوک وارد اتاقم شد و دو تا ماسک دستش بود .
جونگکوک: بیا سوکجین هیونگ ، این ماسک رو بگیر و بزن به صورتت .
به ماسک توی دست جونگکوک خیره شدم .
- درسته ما باید ماسک بزنیم. اصلا یادم نبود که اونا توی مراسماشون چهره ی خودشون رو می پوشونن.
جونگکوک همونجور که ماسکشو به صورتش میزد گفت : میگم هیونگ تو هم مثل من استرس داری؟
بهش از توی آینه نگاه کردم : آره منم استرس دارم ، حتی بیشتر از تو .
دستمو روی شونش گذاشتم و لبخندی زدم : بهترِ نگران چیزی نباشی هیونگ مراقبتِ.
لبخندِ مهربونی زد: ممنونم هیونگ . اگه تو نبودی من باید چیکار میکردم؟
خنده ای کردم : بیا ، دیگه وقتِ رفتنِ.
(امارت کیم)
ماشین رو روبروی امارت پارک کردم . امارتشون امارت نبود بلکه قصری بود واسه ی خودش! و البته معماریش هم انگار خیلی قدیمی بود .
جونگکوک از تعجب فریاد زد: وای جین هیونگ اینجارو ببین! نگهبانا برگشتن سمتمون.
سریع دستمو گذاشتم روی دهنش : هیس جونگکوک ،تو که نمی خوای نقشه هامون خراب شه ؟
سرشو به نشونی نه به دو طرف تکون داد .
-خوبه ، پس ما نباید جلب توجه کنیم . سعی کن خیلی عادی رفتار کنی . باشه؟
جونگکوک: باشه هیونگ
از بین نگهبان ها عبور کردیم و حسابی با اقتدار برخورد کردیم . وارد امارت شدیم . سالن خیلی بزرگی داشت و لوستر هاش هرکدوم به دوازده یا سیزده متر و یا حتی بیست متر میرسیدن!
یک میز رو انتخاب کردم و به جونگکوک اشاره کردم که بریم اونجا بنشینیم.

onthe other side of the UAEنامجین /namjin  🔞 ژانر : درام ، تاریخی ، کمی تخیلی  Wo Geschichten leben. Entdecke jetzt