part21

340 45 7
                                    

🚫توجه این پارت اسمات و +۱۸ساله اگه دوست ندارین نخونین🚫

زبونشو وارد دهنم کرد و منم زبون بی قرارمو بهش رسوندم . از سر لذت آهی توی دهنم کشید که اینکارش باعث شد بیشتر داغ کنم . لبامو از لباش فاصله دادم و بریده بریده گفتم
-آه ... سرو...رم ...دلم خیلی ...برات...تنگ...شده بود
دستشو روی لبام و بعد گردنم کشید و گفت
×من بیشتر عشق زیبای من !
دستامو دور گردنش حلقه کردم . همونجور که منو به دیوار چسبونده بود پاهامو از هم باز کرد و  منو بلند کرد . با حس دیکش روی دیکم آهی توی دهنش کشیدم . دیکشو آروم روی دیکم بالا و پایین میکرد.
-عاااه ... سرورم
ولیعهد همونجور که گردنمو مارک میکرد گفت
× عشق کم طاقتم الان میبرمت روی تخت و راحتت میکنم .
با شنیدن این حرفش حس کردم از خجالت گونه ها و گوشام رنگ لبو شدن!
منو براید استایل بغل کرد و برد سمت تخت خوابش .
لباس روییشو دراورد ، دستمو روی بازوهاش گذاشتم و و سرِ جام نشستم .بند لباسش رو باز کردم و لباساشو از تنش دراوردم و حالا ولیعهد بدون هیچ لباسی روبروم بود.
دستمو آروم روی سینه ها و سیکس پکاش کشیدم . خوابوندمش روی تخت و اینبار من روش قرار گرفتم . اول رفتم سراغ گردنش و شروع به مارک کردنش کردم ، و بعد سینه ها و شکمشو بوسه بارون کردم . نوک سینه ی چپشو به دندون گرفتم
×آخ وانگ سوک تو خیلی شیطونی
دستشو آروم روی کمرم می کشید .  رفتم پایین تر سراغ دیکش که هنوز شروع کرده داشت منفجر میشد ! دیکشو توی دستم گرفتم و دستمو روش بالا و پایین کردم و سرشو وارد دهنم کردم . حاضر بودم هر کاری کنم تا فقط اون دیگه ناراحت نباشه و خیالش از اینکه من فقط مال اونم راحت باشه . دیکشو براش ساک زدم و توی دستم گرفتمش و سرشو میلیسیدم و میمکیدم که توی دهنم کام کرد. منم همشو قورت دادم . ولیعهد سدیع سرِ جاش نشست و صورتمو بین دستاش گرفت و لبامو بوسید و شروع کرد به دراوردن لباس های من از تنم . خیلی سریع لباسامو دراورد و رفت سراغ شلوارم و خیلی سریع از پام کشید پایین که باعث شد دیکم جلوی صورتش بالا و پایین شه و من هنی از این حرکت یهوییش کشیدم و با شرم دستمو جلوی دیکم گرفتم . ولیعهد دستمو از روی دیکم برداشت و بوسه ای روی دیکم زد و گفت
× دستتو بردار تو زیبا ترینی و بی نقص ترین بدنو داری !همونجور که من روبروش ایستاده بودم و اونم روی زانوهاش نشسته بود ، دیکمو وارد دهنش کرد و سر تا سرشو می لیسید و می مکید .
به موهاش چنگ زدم و ناله میکردم
-عاههههه ...اوممممم
دیکمو از دهنش دراورد و گفت
×اوممم خوبه صدای ناله هاتو بشنوم
و دوباره همون کارو تکرار کرد . اون لحظه لذت وصف ناپذیری رو تجربه میکردم و سر وانگ یو رو گرفته بودم و دیکمو جلو عقب میبردم .

-عاههه دارم میاممم
دیکمو از دهنش دراورد و با گیجی بهش نگاه کردم که گفت
×الان نه عزیزم هنوز کلی کار داریم .
منو برگردوند رو تخت و خودش روم قرار گرفت و لبامو صدادار بوسید و تا اومدم ببوسمش لباشو از لبام جدا کرد و رفت سراغ گردنم .
دستشو روی سینه ها و شکمم می کشید . رفت پایین تر و نوک  سینه ی چپمو با دهن و زبونش به بازی گرفت و نوک سینه ی راستمو بین انگشتاش گرفت و فشار میداد .
-عاههه وانگ یووو
شروع کرد به مکیدن سینم ، مطمئنم امشب تمام بدنم کبود و کوفته میشه .
ول کن سینم نبود دستشو پایین تر سمت ورودیم برد و با انگشتش ورودیمو به بازی گرفت . نوک سینمو صدارا ول کرد و زبونشو روش کشید . بعد رفت پایین تر ، با بی قراری بهش نگاه میکردم .
×پاهاتو باز کن
پاهامو از هم باز کردم سرشو بین پاهام برد و رونامو بوسه بارون کرد . بعد سراغ دیکم رفت و بوسه ای به سرش زد .
-عاههه وانگ یو میخوامت
×الان بهت میدمش عشقم
زبون داغشو روی ورودیم گذاشت و شروع کرد به لیسیدن .همزمان انگشتش رو هم روی ورودیم میکشید . یکی از انگشتاشو واردم کرد
-عاااههه اخخخ
یه دستشو روی پهلوهام می کشید و با دست دیگه ش با ورودیم بازی میکرد . انگشت دومشو واردم کرد که از درد به ملافه چنگ زدم
-عاههه وانگ یو درد داره !
×میدونم عشقم کاری میکنم دیگه درد نداشته باشه فقط یکم دیگه تحمل کن .
بوسه ای به لبام زد و خودشو آروم داخلم کرد برای چند لحظه نفسم رفت .
ولیعهد با نگرانی گفت
×عزیزم نفس بکش الان بهش عادت میکنی
ریتم نفسام نامنظم بود ولی بخاطر ولیعهد نمی خواستم کنار بکشم و بهش گفتم ادامه بده .
از ضربه های آروم شروع کرد و کم کم پروستاتمو پیدا کرد و بهش ضربه میزد و منم به اوج لذت خودم رسیدم . هردو کام کردیم و ولیعهد خودشو توی آغوش من رها کرد .
(صبح روز بعد)
نور ملایم خورشید داخل اتاق می تابید چشمامو باز کردم و به ولیعهد که مثل یه بچه ی پاک و بی گناه خوابیده بود نگاه میکردم . دستمو آروم روی گونه ش کشیدم و بوسه ای به پیشونیش زدم .
همونجور که چشماش بسته بود دستمو گرفت که اینکار باعث شوکه شدنم شد.
-بیداری ؟
×هوم.
بعد با صدای گرفته و دو رگه ش گفت
×وانگ سوک چقدر وقتی بیدار میشی صدات انقدر جذاب میشه .
اخمی کردم : یعنی میخوای بگی بقیه ی روز صدام جذاب نیست؟
خنده ای کرد و منو تو آغوشش گرفت و گفت : چرا خیلیم جذابه ولی وقتی از خواب بیدار میشی یه چیز دیگه س .
- میدونستی تو هم وقتی از خواب بیدار میشی صدات جذاب تر میشه .
ولیعهد خنده ای کرد و کنار چشمم بوسه ای زد
×چون تو میگی پس لابد همینطوره.
-معلومه که حق با منه!
با حس دستش که نوازش وار روی کمرم می کشید به چشماش نگاه کردم.
×درد داری؟
-از خجالت سرمو پایین انداختم
-نه زیاد
×الان خوبش میکنم
دستشو آروم روی کمر و باسن و ورودیم میکشید و ماساژ میداد .
لبخندی زدم  و بوسه ی کوتاهی به لباش زدم
-خوب شدم . وقتی با توئم حالم خوبه .
منو بین بازوهاش گرفت و گفت
×قول بده هیچوقت ترکم نکنی .
-اول تو قول بده
×چیو؟
-اینکه هیچوقت ترکم نکنی
خنده ای کرد و لبامو بوسید
×قول میدم عشقم قول میدم
...

onthe other side of the UAEنامجین /namjin  🔞 ژانر : درام ، تاریخی ، کمی تخیلی  Where stories live. Discover now